شهرت داده شده. (غیاث) (آنندراج). مشهور. معروف. شناخته شده: در او صید را چند جای ستوده در او بزم را چند جای مشهر. فرخی. زرحمت مصور ز حکمت مقدر به نسبت مطهر به عصمت مشهر. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 151). بگشاد مرا بسته و بر هرچه بگفتم بنمود یکی حجت معروف مشهر. ناصرخسرو (دیوان ایضاً ص 159). گر از چشم سرت گشته ست پنهان به چشم عقل در، هست او مشهر. ناصرخسرو (دیوان ایضاً ص 182). صحن زمین ز کوکبۀ هودج آنچنانک گفتی که صدهزار فلک شد مشهرش. خاقانی. حاسدان در زخم خوردن سرنگون چون سکه اند تا به نامش سکۀ ایران مشهر ساختند. خاقانی. آری به صاع عید همی ماند آفتاب از نام شاه داغ نهاده مشهرش. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 221). - مشهر شدن، مشهور شدن: ور می بروی تو با امامی کاین فعل شده ست از او مشهر. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 155). مشهر شده ست از جهان حضرتش چو خورشید و عالم سراسر ظلم. ناصرخسرو. - مشهر گشتن، مشهور شدن: دینش به سخن گشت مشهر به زمین بر وز راه سخن رفت بر این گنبد دوار. ناصرخسرو. ، مسلول. آخته. آهیخته. کشیده. (یادداشت مؤلف) منسوب به شهر و ماه. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). و رجوع به مشهره شود
شهرت داده شده. (غیاث) (آنندراج). مشهور. معروف. شناخته شده: در او صید را چند جای ستوده در او بزم را چند جای مشهر. فرخی. زرحمت مصور ز حکمت مقدر به نسبت مطهر به عصمت مشهر. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 151). بگشاد مرا بسته و بر هرچه بگفتم بنمود یکی حجت معروف مشهر. ناصرخسرو (دیوان ایضاً ص 159). گر از چشم سرت گشته ست پنهان به چشم عقل در، هست او مشهر. ناصرخسرو (دیوان ایضاً ص 182). صحن زمین ز کوکبۀ هودج آنچنانک گفتی که صدهزار فلک شد مشهرش. خاقانی. حاسدان در زخم خوردن سرنگون چون سکه اند تا به نامش سکۀ ایران مشهر ساختند. خاقانی. آری به صاع عید همی ماند آفتاب از نام شاه داغ نهاده مشهرش. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 221). - مشهر شدن، مشهور شدن: ور می بروی تو با امامی کاین فعل شده ست از او مشهر. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 155). مشهر شده ست از جهان حضرتش چو خورشید و عالم سراسر ظُلَم. ناصرخسرو. - مشهر گشتن، مشهور شدن: دینش به سخن گشت مشهر به زمین بر وز راه سخن رفت بر این گنبد دوار. ناصرخسرو. ، مسلول. آخته. آهیخته. کشیده. (یادداشت مؤلف) منسوب به شهر و ماه. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). و رجوع به مشهره شود
در سالنامه معادل کلمه ماه، شهر اشهر حج: ماه های شوال و ذی القعده و نه روز یا ده روز از اول ذی الحجه که در آن ها می توان حج به جا آورد اشهر حرام (حرم): ماه های حرامی که اسلام جنگ در طول آن ها را حرام شمرده است
در سالنامه معادل کلمه ماه، شهر اشهر حج: ماه های شوال و ذی القعده و نه روز یا ده روز از اول ذی الحجه که در آن ها می توان حج به جا آورد اشهِر حرام (حُرُم): ماه های حرامی که اسلام جنگ در طول آن ها را حرام شمرده است
دهی است از دهستان شهسوار بخش میناب شهرستان بندرعباس با 250 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است. مزارع بلندی، گردان، دهیران جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان شهسوار بخش میناب شهرستان بندرعباس با 250 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است. مزارع بلندی، گردان، دهیران جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
بربت، دنبک بدینگونه آمده در برخی فرهنگ ها، چوبی که بدان زنند و نوازند چو به ک در این چامه خاقانی سخن از زخمه و زبان می رود: زخمه مطربان صلای صبوح در زبان های مزهر اندازد از سازهایی که مشخصات آن کاملا معلوم نیست: بعضی از نویسندگان مزهر را نام دیگری برای عود ذکر کرده اند و عده ای هم آنرا نوعی از سازهای ضربی از قبیل طبل یا دنبک دانسته اند در حالیکه در نظر عده دیگر وجود سیم (اوتار) در این ساز محقق بوده است. زخمه مطربان صلای صبوح در زبانهای مزهر اندازد. (خاقانی)
بربت، دنبک بدینگونه آمده در برخی فرهنگ ها، چوبی که بدان زنند و نوازند چو به ک در این چامه خاقانی سخن از زخمه و زبان می رود: زخمه مطربان صلای صبوح در زبان های مزهر اندازد از سازهایی که مشخصات آن کاملا معلوم نیست: بعضی از نویسندگان مزهر را نام دیگری برای عود ذکر کرده اند و عده ای هم آنرا نوعی از سازهای ضربی از قبیل طبل یا دنبک دانسته اند در حالیکه در نظر عده دیگر وجود سیم (اوتار) در این ساز محقق بوده است. زخمه مطربان صلای صبوح در زبانهای مزهر اندازد. (خاقانی)