مهربان و نصیحت گر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مهربانی کننده. (آنندراج) (غیاث). خیرخواه: باش از برای رعیت پدر مشفق. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213). چنان نمود که وی امروز ناصح تر و مشفق تر بندگانست. (تاریخ بیهقی). لاجرم حقهای آن پیر مشفق نگاه داریم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360). گه سیاه آید بر تو فلک داهی گه تو را مشفق و یاری ده و یار آید. ناصرخسرو. مشفق ترزیردستان آن است که در رسانیدن نصیحت مبالغت واجب بیند. (کلیله و دمنه). شتر گفت بیار ای یار مشفق. (کلیله و دمنه). و اگر مشفقی باشد که این ترتیب بداند کردن مال بسیار آنجا حاصل گردد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 14). دادار جهان مشفق هر کار تو بادا کو را ابدالدهر جهاندار تو بایی. خاقانی. مشفق پدر، مرید پسر به بود که نخل بر تن کمر بخدمت خرما برافکند. خاقانی. مشفق ترین هواخواهان آن است که... (سندبادنامه). شواهد سرایر ناصحان مشفق... هر لحظه مستحکمتر است. (سندبادنامه ص 10). من غم تو میخورم تو غم مخور بر تو من مشفق ترم از صد پدر. مولوی. مشفق و مهربان خوش طبع و شیرین زبان. (گلستان). از همگان بی نیاز و بر همه مشفق از همه عالم نهان وبر همه پیدا. سعدی. ، ترسان و مرد بیمناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ترسنده بر کسی. (آنندراج)
مهربان و نصیحت گر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مهربانی کننده. (آنندراج) (غیاث). خیرخواه: باش از برای رعیت پدر مشفق. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213). چنان نمود که وی امروز ناصح تر و مشفق تر بندگانست. (تاریخ بیهقی). لاجرم حقهای آن پیر مشفق نگاه داریم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360). گه سیاه آید بر تو فلک داهی گه تو را مشفق و یاری ده و یار آید. ناصرخسرو. مشفق ترزیردستان آن است که در رسانیدن نصیحت مبالغت واجب بیند. (کلیله و دمنه). شتر گفت بیار ای یار مشفق. (کلیله و دمنه). و اگر مشفقی باشد که این ترتیب بداند کردن مال بسیار آنجا حاصل گردد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 14). دادار جهان مشفق هر کار تو بادا کو را ابدالدهر جهاندار تو بایی. خاقانی. مشفق پدر، مرید پسر به بود که نخل بر تن کمر بخدمت خرما برافکند. خاقانی. مشفق ترین هواخواهان آن است که... (سندبادنامه). شواهد سرایر ناصحان مشفق... هر لحظه مستحکمتر است. (سندبادنامه ص 10). من غم تو میخورم تو غم مخور بر تو من مشفق ترم از صد پدر. مولوی. مشفق و مهربان خوش طبع و شیرین زبان. (گلستان). از همگان بی نیاز و بر همه مشفق از همه عالم نهان وبر همه پیدا. سعدی. ، ترسان و مرد بیمناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ترسنده بر کسی. (آنندراج)
چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد، جدا شده، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ پسونددار یا پیشونددار، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ گرفته شده از فعل مانند جویا، شکافته
چیزی که از چیز دیگر جدا شده باشد، جدا شده، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ پسونددار یا پیشونددار، در دستور زبان علوم ادبی کلمۀ گرفته شده از فعل مانندِ جویا، شکافته
بغدادی است و در خدمت مولانا لسانی بلکه مولانا را، بجای فرزند بود. بخدمت ارباب شعر رسیده و در قوافی وقوفی دارد. جواب مطلع کمال خجندی که: سرو دیوانه شده از هوس بالایش میرود آب که زنجیر نهد برپایش. گفته، این غزل از اوست: گر کند در نظرم جلوه قد رعنایش سر نهد مردمک دیده من برپایش سرو پیش قد او لاف زد از رعنایی باد آمد بچمن تا بکند از جایش سنبل آشفته شده در چمن از طرۀ او آتش افتاده به گل از رخ بزم آرایش. (تحفۀ سامی ص 138) آذر بیگدلی در آتشکده آرد: به کرباس فروشی اوقات میگذراند و بسیار نیک ذات و خجسته صفات بود. از اوست: قاصدم مژده به بیماری اغیار آورد جان فدایش که رساند خبری بهتر از این. و رجوع به آتشکدۀ آذر چ سنگی ص 260 شود
بغدادی است و در خدمت مولانا لسانی بلکه مولانا را، بجای فرزند بود. بخدمت ارباب شعر رسیده و در قوافی وقوفی دارد. جواب مطلع کمال خجندی که: سرو دیوانه شده از هوس بالایش میرود آب که زنجیر نهد برپایش. گفته، این غزل از اوست: گر کند در نظرم جلوه قد رعنایش سر نهد مردمک دیده من برپایش سرو پیش قد او لاف زد از رعنایی باد آمد بچمن تا بکند از جایش سنبل آشفته شده در چمن از طرۀ او آتش افتاده به گل از رخ بزم آرایش. (تحفۀ سامی ص 138) آذر بیگدلی در آتشکده آرد: به کرباس فروشی اوقات میگذراند و بسیار نیک ذات و خجسته صفات بود. از اوست: قاصدم مژده به بیماری اغیار آورد جان فدایش که رساند خبری بهتر از این. و رجوع به آتشکدۀ آذر چ سنگی ص 260 شود
مهربانی و نصیحتگری: بر ملک و خانه تو ملک مشفقی نمود گر مشفقی نمود مر او را فلک، رواست. فرخی. این سخن گفت و چون از این پرداخت مشفقی کردو مهربانی ساخت. نظامی
مهربانی و نصیحتگری: بر ملک و خانه تو ملک مشفقی نمود گر مشفقی نمود مر او را فلک، رواست. فرخی. این سخن گفت و چون از این پرداخت مشفقی کردو مهربانی ساخت. نظامی
سو تنیتار خواست انگیز امید بخش به آرزو درآورنده سو تنیده (از ریشه پهلوی) خواست انگیخته امید وار بشوق آورده شده بشوق آوردنده آرزومند کننده: و نیز طالبان محقق ومریدان صادق رادلیلی باشد بماده صواب و مشوقی باشد بمرجع و ماب. . ، جمع مشوقین. یا مشوق اول. ذات حق تعالی
سو تنیتار خواست انگیز امید بخش به آرزو درآورنده سو تنیده (از ریشه پهلوی) خواست انگیخته امید وار بشوق آورده شده بشوق آوردنده آرزومند کننده: و نیز طالبان محقق ومریدان صادق رادلیلی باشد بماده صواب و مشوقی باشد بمرجع و ماب. . ، جمع مشوقین. یا مشوق اول. ذات حق تعالی