جدول جو
جدول جو

معنی مشعشانه - جستجوی لغت در جدول جو

مشعشانه
بطور مشعشع مشعشانه پیشرفت میکنند
تصویری از مشعشانه
تصویر مشعشانه
فرهنگ لغت هوشیار
مشعشانه
تابناکانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میشانه
تصویر میشانه
(دخترانه)
مشیانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشکدانه
تصویر مشکدانه
(دخترانه)
مشک (سانسکریت) + دانه (فارسی) دانه خوشبویی که آن را سوراخ می کنند و به رشته می کشند، نام یکی از الحان باربد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مشیانه
تصویر مشیانه
(دخترانه)
نام نخستین زن در فرهنگ ایران باستان، برابر با حوا در اسطوره های سامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موشانه
تصویر موشانه
همچون موش مانند موشان، برای مثال همچو نخلی برنیارد شاخ ها / کرده موشانه زمین سوراخ ها (مولوی - ۶۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشعشعانه
تصویر مشعشعانه
به طور مشعشع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشفقانه
تصویر مشفقانه
از روی مهربانی و دلسوزی
فرهنگ فارسی عمید
(طَبْیْ)
عنان. برابری کردن. (تاج المصادر بیهقی). عنان. معارضه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ نَ /نِ)
دانه ای خوشبو که سوراخ کرده زنان درهار یعنی گردن بند کشند. (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از جهانگیری). دانه ای باشد خوشبوی که آن را سوراخ کنند و برشته کشند. (برهان) (ناظم الاطباء). دانه های خطمی معطر که سیاه رنگ و به اندازۀ عدسی است و بسیار خوشبو میباشد. (فرهنگ فارسی معین). حبهالمسک. (یادداشت مؤلف) :
آن خال چو مشکدانه چونست
آن چشمک آهوانه چونست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عُ نَ)
آنچه افتاده باشد از خرما بی قیمت و رایگان. (منتهی الارب). افتاده های خرما، و آن خرمایی است که پس از درویدن، از شاخه های ضخیم آن چیده می شود. (از اقرب الموارد). عشان. و رجوع به عشان شود، تنه درخت. (منتهی الارب) ، اصل و ریشه شاخۀ درخت خرما. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ نَ / نِ)
نوایی است از موسیقی تصنیف باربد. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). نام لحن بیست ودوم از سی لحن باربد. (برهان) (ناظم الاطباء). نام لحنی از لحن باربد. (فرهنگ رشیدی). بعضی فرهنگها آن را لحن بیست و دوم از سی لحن باربد دانسته ولی به ترتیبی که نظامی در خسرو و شیرین آورده، لحن دهم از سی و یک لحن باربد می شود. (فرهنگ فارسی معین) :
چو برگفتی نوای مشکدانه
ختن گشتی ز بوی مشک خانه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ نی ی)
موی دار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ نَ / نِ)
از روی مهربانی و محبت. (ناظم الاطباء). محبت آمیز. (از فرهنگ جانسون) : نصیحت خالص از ریا و صادقانه و وعظ نصیحت آمیز مشفقانه. (ترجمه محاسن اصفهان ص 94).
خانه داری و اعتماد سرای
یک یک آوردمشفقانه بجای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مُ شَ شَ عَ)
مؤنث مشعشع. (غیاث) (آنندراج) ، شراب به آب آمیخته. (از اقرب الموارد). می با آب آمیخته. (مهذب الاسماء). رجوع به مشعشع شود
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ نَ)
ماده شتر دراز نیکوخلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان خرقان است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 254 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مُ عان ن)
رجل مشعان الرأس، مرد ژولیده موی سر. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَ شَ نَ / نِ)
درخشان. بطور مشعشع. با درخشندگی: مشعشعانه پیشروی میکند. مشعشعانه عقب نشینی کرد. و رجوع به مشعشع، معنی اول شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
معونه. یاری گری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معونه. معونه. معون، یاری و کمک. (از اقرب الموارد) ، یاری دادن. (منتهی الارب). یاری گری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام نخستین زن. (ناظم الاطباء). حواء، نزد مجوس. (مفاتیح). مراد از حوا علیها سلام است. (آنندراج). ورجوع به میشه و میشی و مشیه و مشیانه و حواء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معانه
تصویر معانه
یاریگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موشانه
تصویر موشانه
مانند موش همچون موشان: (همچو نخلی بر نیارد شاخها کرده موشانه زمین سوراخها) (مثنوی. نیک. 4: 5)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشعشعه
تصویر مشعشعه
در تازی: میاب می آمیخته با آب در فارسی: روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشعشعانه
تصویر مشعشعانه
چشمگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکدانه
تصویر مشکدانه
((~. نِ))
بیست دومین و به روایتی دهمین لحن از سی لحن باربد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشیانه
تصویر مشیانه
حوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشفقانه
تصویر مشفقانه
دلسوزانه
فرهنگ واژه فارسی سره
صفت دلسوزانه، محبت آمیز، مهربانانه
متضاد: نامهربانانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد