جدول جو
جدول جو

معنی مشرعه - جستجوی لغت در جدول جو

مشرعه(مُ رَ عَ)
رماح مشرعه، نیزۀ راست کرده شده بسوی کسی. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشروعه شود
لغت نامه دهخدا
مشرعه(مَ رَ عَ)
جای به آب درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). جای به آب درآمدن و آبشخور. (آنندراج). جای آب خوردن. (غیاث). ج، مشارع. (اقرب الموارد) (محیط المحیط) : شهرکی ساخت بنیاد آن از سنگ و ارزیز و عمودهای آهن و اکنون مشرعۀ عدن، آن شهر است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 96).
گفت باری آب ده از مکرعه
گفت آخر نیست جویا مشرعه.
مولوی
لغت نامه دهخدا
مشرعه
مشرعه در فارسی آبرس، آبخورد مشرع
تصویری از مشرعه
تصویر مشرعه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متشرعه
تصویر متشرعه
در دورۀ قاجار، مکتبی که توسط برخی فقهای شیعه برای مقابله با شیخیه ایجاد شد، متشرع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
جای کشت و زرع، کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشربه
تصویر مشربه
ظرف معمولاً بزرگ آب خوری، پیالۀ شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقرعه
تصویر مقرعه
تازیانه، تسمۀ چرمی با دستۀ چوبی که هنگام اسب تاختن به دست می گیرند یا با آن کسی را کتک می زنند، شلاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشرعه
تصویر اشرعه
جمع شراع، بادبان ها، زه های کمان، گردن های شتران
فرهنگ لغت هوشیار
مزرعه در فارسی: کشتزار گاویت محل کشت و زرع کشت زار: از هبوب عواصف مهابت غازیان و عبور سیلاب سیاست سپاه گیتی ستان قریب هفتصد قصبه و مزرعه و دیر عرصه نهب و تاراج گشت، جمع مزارع. 2 یا مزرعه خاک. زمین، جسد انسان و حیوان، قبر گور. یا مزرعه دانه سوز. دنیا عالم
فرهنگ لغت هوشیار
مشروعه در فارسی مونث مشروع در تازی: نیزه که به سوی کسی باشد در فارسی دیندستوری گونه ای از فرمانروایی در چهار چوب دین مونث مشروع یا حکومت مشروعه. حکومتی که منطبق بر قوانین شرع (اسلام) باشد
فرهنگ لغت هوشیار
مشرفه در فارسی مونث مشرف و نواختنامه نامه ای که از بزرگی به سوی زیر دست نوشته شود مونث مشرف، نامه مکتوب مراسله: مشرفه شریف و ملاطفه لطیف که مشحون بصنوف و داد و موشح بالوف اتحاد بود رسید
فرهنگ لغت هوشیار
زمین نرم، آبخورد آبشخور، پرواره، پیشدالان مشربه در فارسی آبخوری غولین سبوی دهان فراخ باز برغ نکژده (مشربه سفالین) زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد، غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند پرواره، پیش دالان، یک مشت آب، آبخور برجوی و یا عام است، جمع مشارب. آنچه بدان آب نوشند، ظرف دراز دهن گشاد دسته دار که در آن آب ریزند. توضیح باین معنی در تداول بفتح میم تلفظ شود و صحیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصرعه
تصویر مصرعه
یک مصرع یک مصراع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرعه
تصویر مکرعه
مشک آب مشک آب
فرهنگ لغت هوشیار
تازیانه، کوبه: در خنیا به همگی ابزار هایی که کوبیده می شوند چون کوس و تبیره و دهل گفته می شود. تازیانه، کوبه، جمع مقارع، لفظی است عام برای کلیه آلات موسیقی ضربی رزمی مانند کوس دمامه دهل و نقاره (حسینعلی ملاح مجله موسیقی (جدید) شماره 99 ص 61) : (مقرعه زن گشت رعد مقرعه او درخش غاشیه کش گشت باد غاشیه اودیم) (منوچهری. د. چا.: 2: ص 59)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرعه
تصویر مقرعه
((مِ رَ عِ))
تازیانه، کوبه، لفظی است عام برای کلیه آلات موسیقی ضربی رزمی مانند، کوس، دمامه، دهل و نقاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکرعه
تصویر مکرعه
((مَ رَ عَ یا ع))
مشک آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
((مَ رَ عِ))
کشتزار، جمع مزارع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشربه
تصویر مشربه
((مَ رَ بِ))
آب خور، جای آب خوردن، زمین نرمی که در آن همیشه گیاه باشد، غرفه ای که در آن آشامیدنی صرف کنند، پیش دالان، یک مشت آب، آبخور پر جوی و یا عام است، جمع مشارب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
کشتزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
Plantation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
plantation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
농장
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
perkebunan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
बागान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
piantagione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
плантація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
plantación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
plantage
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
плантация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
plantacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
Plantage
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
plantação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مزرعه
تصویر مزرعه
מִטעָה
دیکشنری فارسی به عبری