معنی مکرعه - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مکرعه
مکرعه
- مکرعه
- مشک آب. (غیاث) (آنندراج) :
گفت باری آب ده از مکرعه
گفت نی نی نیست جویا مشرعه.
مولوی
لغت نامه دهخدا
مکرنه
- مکرنه
- شِنگ، گیاهی بیابانی و خودرو با برگ های باریک خوراکی، اسفلنج، اسپلنج، ریش بز، لحیة التیس، مارنه، سنسفیل، دم اسب
فرهنگ فارسی عمید