قوت داده شده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قوت داده شده. تواناکرده شده. (از ناظم الاطباء). - مشدد کردن،محکم کردن. - مشدد گرداندن (گردانیدن) ، محکم کردن. و رجوع به تشدید و ترکیب های معنی بعد شود. ، خلاف مخفف. (آنندراج). حرفی که دارای تشدید باشد. (ناظم الاطباء). حرف مشدد. با تشدید چون باء در عبّاس و لام در حلاّ ج و چون راء در صرّاف و واو درجوّال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مشدد کردن، با تشدید کردن حرفی از حرفهای کلمه. - مشدد گرداندن (گردانیدن) ، تشدید دادن حرفی: باید که هر حرفی که مشدد گردانند، در آن شایبۀ ادغامی تصور توان کرد. (المعجم چ 1 ص 227)
قوت داده شده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قوت داده شده. تواناکرده شده. (از ناظم الاطباء). - مشدد کردن،محکم کردن. - مشدد گرداندن (گردانیدن) ، محکم کردن. و رجوع به تشدید و ترکیب های معنی بعد شود. ، خلاف مخفف. (آنندراج). حرفی که دارای تشدید باشد. (ناظم الاطباء). حرف مشدد. با تشدید چون باء در عبّاس و لام در حلاّ ج و چون راء در صرّاف و واو درجوّال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مشدد کردن، با تشدید کردن حرفی از حرفهای کلمه. - مشدد گرداندن (گردانیدن) ، تشدید دادن حرفی: باید که هر حرفی که مشدد گردانند، در آن شایبۀ ادغامی تصور توان کرد. (المعجم چ 1 ص 227)