معنی مشافههً - جستجوی لغت در جدول جو

مشافههً

لغت نامه دهخدا

مشافهه

با هم گفتگو کردن، رو به رو سخن گفتن

فرهنگ فارسی عمید

مسافهه

دشنام دادن

فرهنگ فارسی عمید

مسافهه

(صَخ خ)

دشنام دادن کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نادانی نمودن. (منتهی الارب). مجاهله، نشستن نزدیک خم و دن و شراب خوردن ساعت بعد ساعت، اسراف نمودن درخوردن شراب و بدون اندازه خوردن آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، لازم گرفتن ناقه راه را به سیر سخت. (منتهی الارب). راندن. (اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

مشافعه

(صَ)

همدیگر طلب شفعه کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

مشافهت

(کِ)

مشافهه: نهضت فرمود و به مرو آمد تا آن سخن به مشافهت رود. (ترجمه تاریخ یمینی چ قدیم ص 131)

لغت نامه دهخدا

مشاکهه

(صَ)

مشابهه. (تاج المصادر بیهقی). مشابه و مانند کسی گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مقاربه. (تاج المصادر بیهقی). قرین کسی شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). نزدیک کسی شدن و قرین وی گردیدن. (از ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

مشابهه

(صَ)

مماثلت. (تاج المصادر بیهقی). مشاکلت. (مجمل اللغه). مانند و مشاکل و مجانس کسی یا چیزی شدن. (از محیط المحیط)

لغت نامه دهخدا

مشاهه

(مَ هََ)

أرض مشاهه، زمین گوسپندناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). زمین گوسپندناک که در آن گوسپند بسیار بود. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

مواجههً

(نُ مُوو / مُوْ تَ)

به طور روبارویی. (ناظم الاطباء). رودررویی. رویارویی. در حال روبروشدگی: پس میثاقی که... مواجههً و مشافههً بر زبان راندند. (تاریخ غازانی ص 54)

لغت نامه دهخدا

مغافصهً

(نُ رِ گُ تَ)

ناگهان. ناگهانی. غفلهً. بغتهً. فجاءهً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پای از حریم حرمت بیرون نهند و مغافصهً آنچه کنکاج کرده اند به اتمام رسانیده... (جهانگشای جوینی). لشکر با مقامگاهها شده مانند برق از میغ قاصد او شد و مغافصهً او را فروگرفت. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 48). اگتای قاآن مواطات کرده با چند شاهزاده همداستان شدند که مغافصهً غدری نمایند. (تاریخ وصاف چ لیدن ص 22). و رجوع به مادۀ قبل شود

لغت نامه دهخدا

مشافهات

(مُ فَ)

جمع واژۀ مشافهت: و استادم بونصر نامه ها و مشافهات نسخت کرد و نبشته آمد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 376). و ابوالعلا به دیوان وزارت آمد و نامه ها و مشافهات استادم بستد و بخواند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 509). و رجوع به مدخل بعد و مشافهه شود

جَمعِ واژۀ مشافهت: و استادم بونصر نامه ها و مشافهات نسخت کرد و نبشته آمد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 376). و ابوالعلا به دیوان وزارت آمد و نامه ها و مشافهات استادم بستد و بخواند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 509). و رجوع به مدخل بعد و مشافهه شود

لغت نامه دهخدا

مشافهه

(صُ)

رویاروی سخن گفتن. (منتهی الارب) (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء). روبه رو شدن و روبه رو سخن گفتن. (آنندراج) (غیاث). روفاروی کردن. (تاج المصادر بیهقی، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤسسۀ لغت نامه ص 202) ، همدیگر لب راقریب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). لب را نزدیک گردانیدن. (ناظم الاطباء). نزدیک گردانیدن فلان لب خود را به لب فلان و خطاب کردن او از دهان به دهان. (از اقرب الموارد) ، نزدیک گردانیدن چیزی را. یقال: شافه البلد و الامر، ای داناه . (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). نزدیک شدن به شهر و به کار. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح حدیث) محدثان مشافهه را بر اجازت حدیثی که لفظاً گفته شده باشد اطلاق کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 806)

رویاروی سخن گفتن. (منتهی الارب) (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء). روبه رو شدن و روبه رو سخن گفتن. (آنندراج) (غیاث). روفاروی کردن. (تاج المصادر بیهقی، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤسسۀ لغت نامه ص 202) ، همدیگر لب راقریب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). لب را نزدیک گردانیدن. (ناظم الاطباء). نزدیک گردانیدن فلان لب خود را به لب فلان و خطاب کردن او از دهان به دهان. (از اقرب الموارد) ، نزدیک گردانیدن چیزی را. یقال: شافه البلد و الامر، ای داناه ُ. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). نزدیک شدن به شهر و به کار. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح حدیث) محدثان مشافهه را بر اجازت حدیثی که لفظاً گفته شده باشد اطلاق کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 806)

لغت نامه دهخدا

مسافهه

مسافهه و مسافهت در فارسی: میگساری، دشنامگویی، نادانی دشنام دادن کسی را، نادانی نمودن، اسراف کردن در نوشیدن شراب

فرهنگ لغت هوشیار

مشافعه

مشافعت در فارسی: لتکاری (لت کتک)

فرهنگ لغت هوشیار

مشابهه

مشابهت در فارسی: مانند شدن همانندی همسانی مانندگی مشابهت: مشابهه و مغایبه خاص و عام و مناشیر مکتوبات که نویسند همان اسم مجرد نویسند، جمع مشابهات

فرهنگ لغت هوشیار

مشافهه

مشافهه و مشافهت در فارسی رو به رویی روبه رو شدن، رو به رو سخن گفتن، نزدیک گردانیدن گفتگو کردن با یکدیگر بروبرو سخن گفتن، روبروشدن، گفتگوی روبا روی. یابه مشافهه. روباروی سخن گفتن: متظمان بی حجابی بمشافهه گفتندی و شنودندی

فرهنگ لغت هوشیار

مشافهت

گفتگو کردن با یکدیگر بروبرو سخن گفتن، روبروشدن، گفتگوی روبا روی. یابه مشافهه. روباروی سخن گفتن: متظمان بی حجابی بمشافهه گفتندی و شنودندی

فرهنگ لغت هوشیار

مشافهه

((مُ فَ هَ))

رو در روی سخن گفتن

فرهنگ فارسی معین

مشافهه

گفت وگو، رودررو سخن گفتن، رویارویی

فرهنگ واژه مترادف متضاد

مسافهه

دشنام دهی، ناسزاگویی، فحاشی، دشنام دادن، سقط گفتن، فحش دادن، سفاهت کردن، نادانی کردن، شراب بارگی، شراب باره بودن، دائم الخمر بودن

فرهنگ واژه مترادف متضاد

معنی مشافههً - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما