جمع واژۀ مشربه و مشربه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مشرب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (دهار). جمع واژۀ مشربه. (ناظم الاطباء). آشامیدنی ها. (غیاث) (آنندراج) : زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنیا دارد، مانند مآکل و مشارب و ملابس و مساکن و مشتهیات... رغبت نبود. (اوصاف الاشراف ص 22). و رجوع به مشربه شود، جای آشامیدن. (غیاث) (آنندراج) : شوائب کدورت از مشارب و مشارع این مملکت برخاست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 256)
جَمعِ واژۀ مَشرَبه و مَشرُبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مَشرَب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (دهار). جَمعِ واژۀ مِشرَبه. (ناظم الاطباء). آشامیدنی ها. (غیاث) (آنندراج) : زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنیا دارد، مانند مآکل و مشارب و ملابس و مساکن و مشتهیات... رغبت نبود. (اوصاف الاشراف ص 22). و رجوع به مشربه شود، جای آشامیدن. (غیاث) (آنندراج) : شوائب کدورت از مشارب و مشارع این مملکت برخاست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 256)
جمع واژۀ مشغله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج مشغله، به معنی کار و بار که بازدارد تو را از کار. (آنندراج). کار و بار. مشغله ها. شغل ها. (از ناظم الاطباء) : با این همه مشاغل از تربیت علما و اماثل هیچ دقیقه ای اهمال نکردی وبه مجاورت ایشان رغبت صادق داشتی. (لباب الالباب). - مشاغل دولتی، شغلهایی که از طرف دولت به اشخاص واگذار شود. کار و حرفۀ آنان که دروزارتخانه ها و ادارات دولتی به کار می پردازند
جَمعِ واژۀ مَشغله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج ِ مشغله، به معنی کار و بار که بازدارد تو را از کار. (آنندراج). کار و بار. مشغله ها. شغل ها. (از ناظم الاطباء) : با این همه مشاغل از تربیت علما و اماثل هیچ دقیقه ای اهمال نکردی وبه مجاورت ایشان رغبت صادق داشتی. (لباب الالباب). - مشاغل دولتی، شغلهایی که از طرف دولت به اشخاص واگذار شود. کار و حرفۀ آنان که دروزارتخانه ها و ادارات دولتی به کار می پردازند
همدیگر خصومت کردن و تباهی انگیختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیط المحیط). با یکدیگر شغب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). با یکدیگر جنگ کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برانگیختن فتنه و شر و خصومت کردن. (ناظم الاطباء) ، مقدماتی است متشابه به مشهورات. (از تعریفات جرجانی)
همدیگر خصومت کردن و تباهی انگیختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیط المحیط). با یکدیگر شغب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). با یکدیگر جنگ کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برانگیختن فتنه و شر و خصومت کردن. (ناظم الاطباء) ، مقدماتی است متشابه به مشهورات. (از تعریفات جرجانی)