- مشاعبه(صَ دَ حَ)
دور کردن. یقال: شاعبه، اذا باعده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، مردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
معنی مشاعبه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم شعر خواندن، خواندن اشعار در مقابل یکدیگر به طریق مسابقه که کدام یک بیشتر شعر از بر دارد یا بهتر می خواند
(عُ)
لغت نامه دهخدا
با کسی بازی کردن. لعاب. (تاج المصادربیهقی). با هم بازی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بازی کردن با زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
(مُ عَ بَ /عِ بِ)
لغت نامه دهخدا
با کسی بازی کردن. (غیاث). ملاعبه. رجوع به ملاعبه شود، عشقبازی. (ناظم الاطباء). لاس. لاس زدن. دست بازی. دست بازی کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بازی و شوخی. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملاعبت و مادۀ قبل شود
(شَ فَ)
لغت نامه دهخدا
با کسی بازی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ممازحه. (تاج المصادر بیهقی) (متن اللغه) (اقرب الموارد). ملاعبه. (اقرب الموارد). با کسی مزاح و شوخی کردن. با هم خوش طبعی و مزاح کردن
(صُ)
لغت نامه دهخدا
با کسی شراب خوردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
(صَ)
لغت نامه دهخدا
نبرد کردن به شعر با هم. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی به شعر نبرد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (مجمل اللغه). با هم شعر خواندن. (غیاث). با یکدیگر شعر خواندن تا که بیشتر داند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ج، مشاعرات. (فرهنگ فارسی معین) ، در جامۀ شعار خوابیدن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج). با کسی در یک جامه خفتن. (تاج المصادر بیهقی). در جامۀ شعار خوابیدن. (ناظم الاطباء)
(صَ)
لغت نامه دهخدا
همدیگر خصومت کردن و تباهی انگیختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیط المحیط). با یکدیگر شغب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). با یکدیگر جنگ کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برانگیختن فتنه و شر و خصومت کردن. (ناظم الاطباء) ، مقدماتی است متشابه به مشهورات. (از تعریفات جرجانی)
ملاعبه و ملاعبت در فارسی: لاس زدن، بازیگوشی، مالشگری (ملاعبت با زنان بازی کردن با هم، شوخی کرد مرد با زن، بازی، شوخی
بازی، شوخی، سرگرمی، تجمش، عشق بازی، معاشقه، مغازله، لاس، لاسیدن
مسابقه شعرخوانی، شعرخوانی
خصومت، عداوت، دشمنی، ستیزه جویی
شوخی، مزاح، شوخ طبعی، شوخی کردن، مزاح کردن
