جدول جو
جدول جو

معنی مشاذب - جستجوی لغت در جدول جو

مشاذب(مَ ذِ)
جمع واژۀ مشذب. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشذب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشارب
تصویر مشارب
مشرب ها، ذوق و میل و هوای نفس ها، جاهای آب خوردن ها، آبشخورها، جمع واژۀ مشرب
فرهنگ فارسی عمید
(مِ ذَ)
داس که بدان خشاوه کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مشاذب. (ناظم الاطباء). داس رزبر. (دهار) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
دورشونده از جای خود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، تنهای مأیوس از رستگاری خویش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ ذِ)
جمع واژۀ معذب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در تاج العروس و معجم متن اللغه جمع معذبه به معنی خرقۀ زنان هنگامی که بر کمر بندند، آمده است نه جمع معذب. و رجوع به معذب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ذِ)
جمع واژۀ مکذبه. (اقرب الموارد). رجوع به مکذبه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ مشربه و مشربه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مشرب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (دهار). جمع واژۀ مشربه. (ناظم الاطباء). آشامیدنی ها. (غیاث) (آنندراج) : زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنیا دارد، مانند مآکل و مشارب و ملابس و مساکن و مشتهیات... رغبت نبود. (اوصاف الاشراف ص 22). و رجوع به مشربه شود، جای آشامیدن. (غیاث) (آنندراج) : شوائب کدورت از مشارب و مشارع این مملکت برخاست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 256)
لغت نامه دهخدا
(مَ عِ)
جمع واژۀ مشعب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از المنجد). و رجوع به مشعب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ غِ)
فتنه ها: هو ذومشاغب، او صاحب فتنه هاست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ غِ)
مرد فتنه انگیز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). فتنه انگیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
دهنهای خوشبوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ مشنب
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ)
غلاف قاروره. ج، مشاوب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). غلاف شیشه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ)
جمع واژۀ مشجب. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (دهار) (از اقرب الموارد). رجوع به مشجب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شَذْ ذَ)
مرد نیک درازبالا و نیکوخوی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی نعته صلی اﷲ علیه و آله ’اقصر من المشذب’. (ناظم الاطباء) ، درخت خشاوه کرده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آراسته و پیراسته: و چون کوتوال عزالدین مرغزی مردی بود به تجارب ایام مهذب و مشذب. جز استیمان و تضرع حیلتی دیگر ندید. (جهانگشای جوینی) ، خرمابن دراز. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اسب درازخلقت. (ناظم الاطباء). اسب درازخایه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاذب
تصویر شاذب
آئاره، نومید از رستگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاجب
تصویر مشاجب
جمع مشجب، چوبرختی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشارب
تصویر مشارب
آشامیدنیها، جمع مشربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشارب
تصویر مشارب
((مَ رِ))
جمع مشرب و مشربه، نوشیدنی ها
فرهنگ فارسی معین