جدول جو
جدول جو

معنی مسیر - جستجوی لغت در جدول جو

مسیر
معبر، گذرگاه، راه، جاده، رفتن، روان شدن، سیروگردش
تصویری از مسیر
تصویر مسیر
فرهنگ فارسی عمید
مسیر
(صَ کَ)
رفتن. سیر. مسیره. سیروره. تسیار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مصدر میمی است به معنی رفتن و سیر کردن. (آنندراج) (غیاث). رفتن. (دهار) (تاج المصادر) :
ایا مراد تو مقصود آسمان ز مدار
و یا رضای تو مطلوب اختران ز مسیر.
امیرمعزی.
گفت نامی که ز هولش ای بصیر
هفت گردون بازماند از مسیر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
مسیر
(مَ)
به معنی یخ آمده و مسیریدیعنی یخ بست. (آنندراج) (انجمن آرا). مسر. نیز به همین معنی است، و این جای مسر است یعنی سرد است و بعضی بجای ’م’ ’هاء’ دانسته اند، یعنی ’هسر’ و رشیدی گفته به ’م’ اصح خواهد بود. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
مسیر
(مَ)
قصبه ای از دهستان آبشار بخش شادکان شهرستان خرمشهر، در 4هزارگزی جنوب شرقی شادکان. دشت، گرمسیر و مالاریائی. سکنۀ آن 1097تن و آب آن از رود خانه جراحی و محصول آن غلات، برنج، خرما و شغل اهالی زراعت، تربیت و غرس نخل و حشم داری و صنایع دستی آنان حصیربافی است. ساکنان آن از طایفۀ دریس میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
مسیر
(مُ سَیْ یَ)
جامۀ باخطها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جامۀ خطدار. (ناظم الاطباء) ، حلوائی است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قسمی از حلوا، سفر، جای مشهور و خوشنمائی که سزاوار است شخص مسافر در تفحص و تجسس و تماشای آن برآید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مسیر
جای رفتن، معبر، جاده، محل عبور، گذرگاه، مدار، سیرگاه، جای عبور و حرکت
فرهنگ لغت هوشیار
مسیر
((مَ))
رفتن، روان شدن، محل عبور، جای رفت و آمد
تصویری از مسیر
تصویر مسیر
فرهنگ فارسی معین
مسیر
راه، گذرگاه، روش
تصویری از مسیر
تصویر مسیر
فرهنگ واژه فارسی سره
مسیر
جاده، راه، معبر، خطسیر، گذر، گذرگاه، مدار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمیر
تصویر سمیر
(پسرانه)
قصه گو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجیر
تصویر مجیر
(پسرانه)
پناه دهنده، فریادرس، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مسیب
تصویر مسیب
(پسرانه)
آزاد شده، بر حال خود گذاشته شده، نام یکی از سه برادری که در بخارا پول رایج قرون اولیه هجری راسکه زدند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مسیح
تصویر مسیح
(پسرانه)
لقب عیسی، به معنی مسح شده، منجی، نجات دهنده، لقب عیسی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حسیر
تصویر حسیر
حسرت برنده، افسوس خور، خسته و مانده، ضعیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستر
تصویر مستر
پوشاننده، پنهان کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستر
تصویر مستر
پوشیده شده، پنهان شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسعر
تصویر مسعر
نرخ نهاده، قیمت گذاری شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسگر
تصویر مسگر
کسی که ظرف های مسی می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسطر
تصویر مسطر
نوشته شده، خط کشی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجیر
تصویر مجیر
پناه دهنده، فریادرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسخر
تصویر مسخر
تسخیر شده، تصرف شده، رام و مطیع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسیل
تصویر مسیل
مجرای آب، محل عبور سیل، جای سیل گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکر
تصویر مسکر
چیزی که سکر و مستی بیاورد، مستی آور
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو. سکنۀ آن 155 تن و آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
تأنیث مسیر. مدت سیر: بینهما مسیره یوم، أی مسافه سیر یوم، یعنی میان آن دو به اندازۀ سیر کردن روزی است. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راه: مسیره یوم و لیله، رفتن یک شباروزه. (دهار). در حدیث است: نصرت بالرعب مسیره شهر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَیْ یَ رَ)
تأنیث مسیر. عقاب مسیره، عقاب مخطط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
سیر. مسیر. سیروره. تسیار. رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مسیر و سیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسیر
تصویر اسیر
گرفتار، محبوس، دستگیر، ماسور، بسته بندی، بنده، ج اسرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیر
تصویر سمیر
زمانه و روزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسیر
تصویر تسیر
گشت گشت وگذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسیر
تصویر خسیر
زیانکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسیر
تصویر حسیر
آرمان خواه، اندوه خوار، دریغ خورنده، درمانده، وامانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدیر
تصویر مدیر
گرداننده، راه بر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسیل
تصویر مسیل
خشکرود، آبراه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسیر
تصویر اسیر
برده، دستگیر
فرهنگ واژه فارسی سره