جدول جو
جدول جو

معنی مسؤف - جستجوی لغت در جدول جو

مسؤف(مَ ئو)
رسم الخطی از مسؤوف. رجوع به مسوف و مسؤوف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسوف
تصویر مسوف
صبور، شکیبا، ویژگی کسی که هر چه بخواهد بکند و کسی او را باز ندارد، خود رای، خیره سر
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ئو)
فحل تیزشده به گشنی. (منتهی الارب). مسوف. (اقرب الموارد). مسؤف. (ناظم الاطباء). و رجوع به مسوف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ئو)
رسم الخطی از مسؤول. رجوع به مسؤول شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ئو)
گرسنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ترسنده. (منتهی الارب) (آنندراج). ترسیده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِسْوَ)
عطردان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَوْ وِ)
مرد برسر خود که هرچه خواهد میکند و کسی رد حکم آن را نتواند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صبور. (اقرب الموارد). خیره سر. خودرأی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گشن مایل به گشنی از شتران. (اقرب الموارد). مسؤوف. و رجوع به مسؤوف شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ئو)
مؤوف. آفت رسیده. (مهذب الاسماء). آگفت و آفت رسیده و رنج و آزار دیده. (ناظم الاطباء). آکفت دیده. مقابل سالم: زرع مؤف، کشت آفت رسیده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسوف
تصویر مسوف
بویه دان خیره سر عطردان خیره سر خودرای، جمع مسوفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسوف
تصویر مسوف
((مِ وَ))
عطردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسوف
تصویر مسوف
((مُ سَ و ُِ))
خیره سر، خودرأی
فرهنگ فارسی معین