جدول جو
جدول جو

معنی مؤف

مؤف(مَ ئو)
مؤوف. آفت رسیده. (مهذب الاسماء). آگفت و آفت رسیده و رنج و آزار دیده. (ناظم الاطباء). آکفت دیده. مقابل سالم: زرع مؤف، کشت آفت رسیده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مؤف

مولف

مولف
گرد آمد فراهم آمده، نوشته ماتیکان، در آمیزه زبانزد فرزانی، یکی از شیوه های دبیره کنونی فارسی و تازی گرد آورنده فراهم آورنده، نویسنده فراهم آوردنده گرد کننده، آنکه مطالبی در یک یا چند موضوع فراهم آورد و کتاب یا رساله سازد، جمع مولفین: رسمی قدیم است وعهدی بعید تا این رسم معهود ومسلوک است که مولف و مصنف در تشبیب سخن و دیباجه کتاب طرفی از ثنا مخدوم و شمتی از دعا ممدوح اظهار کند. تالیف کننده کامل کننده، جمع کننده، نویسنده
فرهنگ لغت هوشیار