- مسور
- دارای النگو یا دستبند، زینت یافته، آراسته شده
معنی مسور - جستجوی لغت در جدول جو
- مسور
- جای دستبند دارای سوار دارنده دستبند: . . و ساق و ساعد ما را بعادت نسوان مسور و مخلخل نیافته اند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گستاخ، بی باک، دلیر
غلبه نمودن، روی ترش کردن
راه، گذرگاه، روش
شادمان
بازبینی، بازنگری، رفت و آمد
دلیری کردن، دلیری نمودن
فرو ماندگی، آشکاری، دور نابینی از بیماری های چشم
زیان زده، زیان کردن، زیانکاری، زیان ضرر
پارسی تازی گشته سمور پستانداری از رده گوشتخواران که تیره خاصی به نام تیره سموریان را به وجود میاورد. این جانور دارای قدی کوتاه و انگشت رواست و بدنش باریک و کشیده و پوستش نرم و از گوشتخواران کامل است. محل زندگی حیوان مذکور بیشتر اروپای مرکزی و آسیاست. قدش در حدود 70 سانتیمتر و موهایش خاکستری تیره است و دارای لکه های سفید در زیر گردن میباشد. پوزه اش باریک ولی کشیده نیست. جانوری است که شبها جهت شکار از لانه اش خارج میشود و به لانه های مرغان و کبوتران حمله میکند و با بی رحمی شدید آنها را میکشد (مشهور است بقدری پرندگان اهلی را میکشد که از خون آنها گیج و مست میشود) یا کلاه سمور. کلاهی که از پوست سمور سازند، جند بیدستر
اغوا کننده، فریبنده
شاد، شادمان، خوشحال
نوشته شده، خط کشی شده
پوشاننده، پنهان کننده
پوشیده شده، پنهان شده
بشور، لعن، نفرین، دعای بد
شجاع، دلیر، بی باک، گستاخ
گوارا شده، روا و جایز شده
نرخ نهاده، قیمت گذاری شده
نورانی، روشن شده، درخشان
کسی که ظرف های مسی می سازد
سحرزده، جادوشده، فریفته شده
میسر، امکان پذیر، ممکن، شدنی
قیر اندود شده، گرد بریده شده
سیاه کننده، کنایه از نویسنده
قلاده برگردن مثلاً دیو مسوجر
دارای تصویر، دارای شکل و صورت
تسخیر شده، تصرف شده، رام و مطیع
راهی که دو مکان را به هم وصل کند، راه ارتباطی مثلاً محور تهران ی قم، کنایه از چیزی که امور بر مبنای آن جریان یابد، اساس، مبنا، میله ای به شکل استوانه که جسمی به دور آن می گردد، در علم زمین شناسی خطی فرضی که یک سر آن در قطب شمال و سر دیگرش در قطب جنوب است و زمین حرکت وضعی خود را دور آن انجام می دهد
چیزی که سکر و مستی بیاورد، مستی آور
تزویر کننده، دورو، دروغ گو، دروغ پرداز
ساختگی، دروغی، غذای مخصوص بیمار، مزوّره
پوشیده، درپرده، دارای پوشش، پاک دامن، عفیف