چوب دندان مال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چوبی است از درخت اراک که بدان دندان را مالش دهند. (از اقرب الموارد). سواک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (دهار). خمط. چوب درخت مسواک. چوب اراکه. درخت مسواک. اسحل. بشامه. دندان خاره. چوج. دندان مال. شذا. اراک. (یادداشت مرحوم دهخدا). ج، مساویک، ابزاری که بوسیلۀ آن دندانها را پاک کنند، خواه از چوب باشد یا از موی و جز آن. (ناظم الاطباء). برس دندان. دندان شوی. دندان پاک کن. دندان سای. دندان زدا. دندانشویه. غرواشه: یکی بدید به کوی اوفتاده مسواکش ربود تا بردش باز جای وباز کده یکی بگفت نه مسواک خواجه گنده شده ست که این سگالۀ گوه سگ است خشک شده. عمارۀ مروزی. نه مسواک در روزه گفتی خطاست بنی آدم مرده خوردن رواست. سعدی (بوستان). چو بادبیزن و مسواک داشت حکم علم بشد سجادۀ زردک به مرشدی اشهر. نظام قاری (دیوان البسه ص 16). پاک کن از غیبت مردم دهان خویش را ای که از مسواک هر دم میکنی دندان سفید. صائب. به آزادی دهان پاک قاسم کی سخن گوید ز چوب سرو بتراشی اگر مسواک قاسم را. ملا قاسم مشهدی (از آنندراج). - مسواک بر سر دستار زدن، نشانۀ رعایت مستحبات کردن و تظاهر به زهد و تقوی: زاهد شده در پردۀ پندار و دگر هیچ مسواک زده بر سر دستار و دگر هیچ. باقر کاشی (از آنندراج). - مسواک به دندان مالیدن، مالیدن چوب مسواک (چوب اراک) به دندان ها. مسواک کردن. رجوع به مسواک کردن شود. - مسواک زدن، دندانها را با مسواک تمیز کردن. مالیدن مسواک به دندان. مسواک کردن. - مسواک کردن، پاک کردن دندانها را با مسواک. (ناظم الاطباء). مسواک زدن. تسوﱡک. استیاک. (دهار)
چوب دندان مال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چوبی است از درخت اراک که بدان دندان را مالش دهند. (از اقرب الموارد). سواک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (دهار). خَمط. چوب درخت مسواک. چوب اراکه. درخت مسواک. اِسحَل. بشامه. دندان خاره. چوج. دندان مال. شذا. اراک. (یادداشت مرحوم دهخدا). ج، مَساویک، ابزاری که بوسیلۀ آن دندانها را پاک کنند، خواه از چوب باشد یا از موی و جز آن. (ناظم الاطباء). برس دندان. دندان شوی. دندان پاک کن. دندان سای. دندان زدا. دندانشویه. غرواشه: یکی بدید به کوی اوفتاده مسواکش ربود تا بردش باز جای وباز کده یکی بگفت نه مسواک خواجه گنده شده ست که این سگالۀ گوه سگ است خشک شده. عمارۀ مروزی. نه مسواک در روزه گفتی خطاست بنی آدم مرده خوردن رواست. سعدی (بوستان). چو بادبیزن و مسواک داشت حکم علم بشد سجادۀ زردک به مرشدی اشهر. نظام قاری (دیوان البسه ص 16). پاک کن از غیبت مردم دهان خویش را ای که از مسواک هر دم میکنی دندان سفید. صائب. به آزادی دهان پاک قاسم کی سخن گوید ز چوب سرو بتراشی اگر مسواک قاسم را. ملا قاسم مشهدی (از آنندراج). - مسواک بر سر دستار زدن، نشانۀ رعایت مستحبات کردن و تظاهر به زهد و تقوی: زاهد شده در پردۀ پندار و دگر هیچ مسواک زده بر سر دستار و دگر هیچ. باقر کاشی (از آنندراج). - مسواک به دندان مالیدن، مالیدن چوب مسواک (چوب اراک) به دندان ها. مسواک کردن. رجوع به مسواک کردن شود. - مسواک زدن، دندانها را با مسواک تمیز کردن. مالیدن مسواک به دندان. مسواک کردن. - مسواک کردن، پاک کردن دندانها را با مسواک. (ناظم الاطباء). مسواک زدن. تَسَوﱡک. استیاک. (دهار)
مرکّب از: مس + وار، پسوند شباهت، مس مانند. آلیاژی است از مس و روی (مانند برنج) ولی مقدار مس آن تا حدود 72 درصد می رسد (مقدار مس در برنج معمولاً 55 درصد است) به همین جهت رنگ آن بیشتر شبیه رنگ مس است (رنگی بین قرمزی و زردی) با تلالؤ وجلای خاص که بر خلاف مس در برابر هوا به زودی اکسید نمی شود و جلای خودش را حفظ می کند، از مسوار در صنایع مختلفه، از قبیل: صنایع الکتریکی و ساختن پوکۀ فشنگها و سیم برق استفاده میکنند. در قدیم نیز از این آلیاژ برای ساختن سماورهای گران قیمت استفاده میکردند. (از لاروس بزرگ) (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
مُرَکَّب اَز: مس + وار، پسوند شباهت، مس مانند. آلیاژی است از مس و روی (مانند برنج) ولی مقدار مس آن تا حدود 72 درصد می رسد (مقدار مس در برنج معمولاً 55 درصد است) به همین جهت رنگ آن بیشتر شبیه رنگ مس است (رنگی بین قرمزی و زردی) با تلالؤ وجلای خاص که بر خلاف مس در برابر هوا به زودی اکسید نمی شود و جلای خودش را حفظ می کند، از مسوار در صنایع مختلفه، از قبیل: صنایع الکتریکی و ساختن پوکۀ فشنگها و سیم برق استفاده میکنند. در قدیم نیز از این آلیاژ برای ساختن سماورهای گران قیمت استفاده میکردند. (از لاروس بزرگ) (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
مس مانند، فلزی مخلوط است. قسمت عمده آنرا مس تشکیل میدهد که با فلزی دیگر آمیخته. رنگ آن برنگ طلاست و کمتر زنگ آن برنگ طلاست وکمتر زنگ میزند و تیره میشود. در قدیم سماورهای عالی را از ورشو یا مسوار می ساختند: سماورهای مسوار را که کرایه کرده بودند آتش انداختند
مس مانند، فلزی مخلوط است. قسمت عمده آنرا مس تشکیل میدهد که با فلزی دیگر آمیخته. رنگ آن برنگ طلاست و کمتر زنگ آن برنگ طلاست وکمتر زنگ میزند و تیره میشود. در قدیم سماورهای عالی را از ورشو یا مسوار می ساختند: سماورهای مسوار را که کرایه کرده بودند آتش انداختند