تأنیث ملهم. الهام دهنده: چو نفس مطمئنه ماهتاب و ملهمه جاسوس نشان مدبر و مقبل ز لوامه ست جاویدان. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 360). نفس اماره ست و لوامه ست ودیگر ملهمه مطمئنه با سه دشمن در یکی پیراهن است. سنائی (دیوان چ مصفا ص 397). رجوع به نفس ملهمه شود
تأنیث مُلهِم. الهام دهنده: چو نفس مطمئنه ماهتاب و ملهمه جاسوس نشان مدبر و مقبل ز لوامه ست جاویدان. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 360). نفس اماره ست و لوامه ست ودیگر ملهمه مطمئنه با سه دشمن در یکی پیراهن است. سنائی (دیوان چ مصفا ص 397). رجوع به نفس ملهمه شود
مساهمه. مساهمت. قرعه زدن با کسی و غالب آمدن او را در قرعه. (منتهی الارب). با کسی قرعه زدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). تیر قرعه زدن با هم. (آنندراج) (اقرب الموارد). مقارعه. مواطاه، هم نصیب و هم بهره شدن با کسی و شریک شدن با او. (منتهی الارب). مشارکت. (آنندراج). و رجوع به مساهمت شود
مساهمه. مساهمت. قرعه زدن با کسی و غالب آمدن او را در قرعه. (منتهی الارب). با کسی قرعه زدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). تیر قرعه زدن با هم. (آنندراج) (اقرب الموارد). مقارعه. مواطاه، هم نصیب و هم بهره شدن با کسی و شریک شدن با او. (منتهی الارب). مشارکت. (آنندراج). و رجوع به مساهمت شود
مؤنث مبهم. رجوع به مبهم شود. - اسماء مبهمه، اسماء اشارات است به اصطلاح نحویان مانند هذا و ذاک و هولاء و هذه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مبهم و مبهمات شود. ، هذه الایه مبهمه، یعنی این آیه عام و مطلق است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، قلوب المؤمنین مبهمه علی الایمان، ای مصمه،یعنی دلهای مؤمنین بسته است بر ایمان. (ناظم الاطباء) ، هذه المراءهالمبهمه علیه، یعنی نکاح این زن برای آن مرد حلال نیست. مانند نکاح مادر و خواهر و جز آن. و رجوع به مبهم شود
مؤنث مبهم. رجوع به مبهم شود. - اسماء مبهمه، اسماء اشارات است به اصطلاح نحویان مانند هذا و ذاک و هولاء و هذه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مبهم و مبهمات شود. ، هذه الایه مبهمه، یعنی این آیه عام و مطلق است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، قلوب المؤمنین مبهمه علی الایمان، ای مصمه،یعنی دلهای مؤمنین بسته است بر ایمان. (ناظم الاطباء) ، هذه المراءهالمبهمه علیه، یعنی نکاح این زن برای آن مرد حلال نیست. مانند نکاح مادر و خواهر و جز آن. و رجوع به مبهم شود
تأنیث مسنم. خرپشته ای. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هی (طبرستان) کثیرهالامطار شتاءً و صیفاً و سطوحهم مسنمه لذلک. (صور الاقالیم اصطخری از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسنّم شود
تأنیث مسنم. خرپشته ای. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هی (طبرستان) کثیرهالامطار شتاءً و صیفاً و سطوحهم مسنمه لذلک. (صور الاقالیم اصطخری از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسنّم شود
تأنیث مسوم. اسب به چرا گذاشته شده، اسب با نشان و علامت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نشان کرده شده. نشاندار. باعلامت. معلمه. داغدار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : حجاره مسومه، سنگریزه هائی که بر آن امثال خواتم بوده باشد، یا آن که بر آن نشان سپید و سرخ یا دیگر علامت بود که بدان معلوم گردد که این سنگریزه ها از سنگریزه های دنیا نبوده اند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و أمطرنا علیها حجاره من سجیل منضود مسومه... (قرآن 82/11 و 83) ، و بارانیدیم بر آن سنگهائی از سنگ گل بر هم نهاده شده و نشان کرده
تأنیث مسوم. اسب به چرا گذاشته شده، اسب با نشان و علامت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نشان کرده شده. نشاندار. باعلامت. معلمه. داغدار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : حجاره مسومه، سنگریزه هائی که بر آن امثال خواتم بوده باشد، یا آن که بر آن نشان سپید و سرخ یا دیگر علامت بود که بدان معلوم گردد که این سنگریزه ها از سنگریزه های دنیا نبوده اند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و أمطرنا علیها حجاره من سجیل منضود مسومه... (قرآن 82/11 و 83) ، و بارانیدیم بر آن سنگهائی از سنگ گل بر هم نهاده شده و نشان کرده
تأنیث مسلّم. سلامت داده از عیب یا از کار. - امراض مسلمه، امراضی که معالجۀ آنها راه قطعی داشته باشد، امراض غیرمسلمه آنهائی هستند که با عارضۀ دیگری همراهند و راه معالجۀ هر یک مخالف طریق معالجۀ دیگری است، مانند صداع و نزله که با هم عارض شوند و معالجۀ آن دو با هم متناقض است. (از بحرالجواهر). و رجوع به مسلم شود
تأنیث مسلّم. سلامت داده از عیب یا از کار. - امراض مسلمه، امراضی که معالجۀ آنها راه قطعی داشته باشد، امراض غیرمسلمه آنهائی هستند که با عارضۀ دیگری همراهند و راه معالجۀ هر یک مخالف طریق معالجۀ دیگری است، مانند صداع و نزله که با هم عارض شوند و معالجۀ آن دو با هم متناقض است. (از بحرالجواهر). و رجوع به مسلم شود