جدول جو
جدول جو

معنی متهمه

متهمه
متهم، آنکه به او تهمت زده شده، آنکه کار بدی به او نسبت داده شده
تصویری از متهمه
تصویر متهمه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با متهمه

متهمه

متهمه
متهمه در فارسی مونث متهم: پسمار چفتمند مونث متهم جمع متهمات. مونث متهم جمع متهمات
فرهنگ لغت هوشیار

مبهمه

مبهمه
مبهمه در فارسی مونث مبهم و اچم (نا مفهوم) مونث مبهم: کلمات مبهمه جمع مبهمات. یا صور مبهمه
فرهنگ لغت هوشیار

متممه

متممه
متممه در فارسی مونث متمم پر گر پرداختار رساکننده مونث متمم: جمع متممات
فرهنگ لغت هوشیار

موهمه

موهمه
مونث موهم: (شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه)
موهمه
فرهنگ لغت هوشیار

تمهمه

تمهمه
باز ایستادن و برگردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مسهمه

مسهمه
تأنیث مسهم. سهام زده: ابل مسهمه، شتران سهام زده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متحمه

متحمه
از ’ت ح م’، نوعی از چادرهای یمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

متخمه

متخمه
از ’وخ م’، طعامی که تخمه آرد. (منتهی الارب) طعام متخمه، طعامی که تخمه آرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا