نعت مفعولی از سلم. سلف شده و پیش خریده شده. و رجوع به سلم شود. - مسلم اًلیه، (اصطلاح فقه) بایع در بیع سلم. - مسلم فیه، (اصطلاح فقه) مبیع در بیع سلم
نعت مفعولی از سَلَم. سلف شده و پیش خریده شده. و رجوع به سَلم شود. - مسلم اًلیه، (اصطلاح فقه) بایع در بیع سَلم. - مسلم فیه، (اصطلاح فقه) مبیع در بیع سَلم
نهر مسلم، شعبه ای از نهر جهانگیری است و نهر جهانگیری منشعب است از رود جراحی. و رود جراحی در خوزستان جاری است و ازمرتفعات شرقی این ایالت سرچشمه میگیرد و به باتلاقهای دورق (فلاحیه) میریزد. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
نهر مسلم، شعبه ای از نهر جهانگیری است و نهر جهانگیری منشعب است از رود جراحی. و رود جراحی در خوزستان جاری است و ازمرتفعات شرقی این ایالت سرچشمه میگیرد و به باتلاقهای دورق (فلاحیه) میریزد. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
کسی که متدین به دین اسلام باشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). مسلمان. (مهذب الاسماء) (دهار). آن که اسلام دارد. (آنندراج). اسلام آورده. (یادداشت مرحوم دهخدا). ج، مسلمون، مسلمین، کسی که مردم از دست و زبان وی آسوده باشند. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) مشتری در بیع سلم
کسی که متدین به دین اسلام باشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). مسلمان. (مهذب الاسماء) (دهار). آن که اسلام دارد. (آنندراج). اسلام آورده. (یادداشت مرحوم دهخدا). ج، مسلمون، مسلمین، کسی که مردم از دست و زبان وی آسوده باشند. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) مشتری در بیع سَلم
کسی که صحیح و سالم نگاه می دارد، کسی که حمایت میکند رهائی و آزادی را، آن که می سپارد چیزی را به کسی، آن که تسلیم میشود و گردن می نهد به عدالت دیگری، کسی که سلام میکند و ادای دعا و تهنیت می نماید، آن که به خوبی و خوشی یاد میکند مرده و فوت شده را و علیه السلام میگوید، جارچی صلح، نایب حاکم جدید که تا ورود آن حاکم به مقر حکومت خود از وی نیابت میکند. (ناظم الاطباء)
کسی که صحیح و سالم نگاه می دارد، کسی که حمایت میکند رهائی و آزادی را، آن که می سپارد چیزی را به کسی، آن که تسلیم میشود و گردن می نهد به عدالت دیگری، کسی که سلام میکند و ادای دعا و تهنیت می نماید، آن که به خوبی و خوشی یاد میکند مرده و فوت شده را و علیه السلام میگوید، جارچی صلح، نایب حاکم جدید که تا ورود آن حاکم به مقر حکومت خود از وی نیابت میکند. (ناظم الاطباء)
تأنیث مسنم. خرپشته ای. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هی (طبرستان) کثیرهالامطار شتاءً و صیفاً و سطوحهم مسنمه لذلک. (صور الاقالیم اصطخری از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسنّم شود
تأنیث مسنم. خرپشته ای. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هی (طبرستان) کثیرهالامطار شتاءً و صیفاً و سطوحهم مسنمه لذلک. (صور الاقالیم اصطخری از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسنّم شود
جمع سم، روزنان سوراخ ها بنموی ها جمع مسم (مسمم) : سوراخها، سوراخهای باریک و ریز که در سراسر پوست بدن وزیر هر بن موی باشد و عرق از آنها بیرون آید جمع مسامات. توضیح بعضی مسام را جمع سم بمعنی سوراخ دانسته اند. یا مسام جسد. سوراخهای بن موی. یا مسام جلد. سوراخهای پوست (بشره) : سیل از اطراف عیون بر طبقات زجاجی افتاده و مسام جلد زمین بمسامیر جلیدی درهم دوخته
جمع سم، روزنان سوراخ ها بنموی ها جمع مسم (مسمم) : سوراخها، سوراخهای باریک و ریز که در سراسر پوست بدن وزیر هر بن موی باشد و عرق از آنها بیرون آید جمع مسامات. توضیح بعضی مسام را جمع سم بمعنی سوراخ دانسته اند. یا مسام جسد. سوراخهای بن موی. یا مسام جلد. سوراخهای پوست (بشره) : سیل از اطراف عیون بر طبقات زجاجی افتاده و مسام جلد زمین بمسامیر جلیدی درهم دوخته
فربه، چرباک روغندار فربه کننده فربه کرده شده، چاق فربه: همی برگشت گرد قطب جدی چو گرد بابزن مرغ مسمن. (منوچهری)، روغن دار چرب، نوعی غذای چرب که اقسام مختلف دارد. توضیح مسمن بر وزن معظم از سمن بمعنی چربی است ولی معمولا نون آنرا بالف تبدیل کنند و مسما گویند
فربه، چرباک روغندار فربه کننده فربه کرده شده، چاق فربه: همی برگشت گرد قطب جدی چو گرد بابزن مرغ مسمن. (منوچهری)، روغن دار چرب، نوعی غذای چرب که اقسام مختلف دارد. توضیح مسمن بر وزن معظم از سمن بمعنی چربی است ولی معمولا نون آنرا بالف تبدیل کنند و مسما گویند