جدول جو
جدول جو

معنی مسمقار - جستجوی لغت در جدول جو

مسمقار(مَ سِ / مَ مَ)
به لغت اهل اندلس دوائی است که آن را زراوند طویل گویند و آن را مسمقران و مسمقوره نیز گویند. (برهان) (آنندراج). زراوند طویل. (ناظم الاطباء) (دزی ج 2 ص 593) (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است بالارونده از تیره زراوندها و از تیره های نزدیک به اسفناجیان و از ردۀ دولپه ایهای بی گلبرگ گلش فقط دارای یک کاسبرگ لوله ای است و ازریشه اش که دارای خواص داروئی زیادی است در طب استفاده میکنند. (از دائره المعارف کیه). چیقک. (گل گلاب). ارسطولوخیا. فاصل النفسا. ابارشتم. ابورستم. شجرۀ رستم. زراوندنر. مسهقوره. مستمقوره. بور و آلماسی. مسمقران. (فرهنگ گیاهی بهرامی). مدحرج. ابن رستم. (ابن البیطار). قلبجوله. زائره. شجرهالخطا طیف. (اسماء عقار133). و رجوع به زراوند و مسمقران و مسمقوره شود
لغت نامه دهخدا
مسمقار
اندلسی تازی گشته زراوند از گیاهان زراوند
تصویری از مسمقار
تصویر مسمقار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موسیقار
تصویر موسیقار
نوعی ساز، سازدهنی، در افسانه ها، مرغی که در منقارش سوراخ های بسیار است و از آن سوراخ ها آوازهای گوناگون برمی آید
فرهنگ فارسی عمید
در کار زراعت یا پرورش درخت طبق قراردادی با هم شرکت کردن و حاصل آن را بین خود قسمت کردن، به یکدیگر آب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسمار
تصویر مسمار
میخ، میلۀ کوتاه فلزی و نوک تیز برای اتصال دو قطعه به هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستشار
تصویر مستشار
رایزن، کسی که با او مشورت می کنند، طرف مشورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستعار
تصویر مستعار
چیزی که عاریه گرفته شده، به عاریت خواسته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسمغان
تصویر مسمغان
مه مغان، بزرگ مغان، موبد موبدان
فرهنگ فارسی عمید
(اُ حُ)
رجوع به اسحفاق و اسحفان شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نخله مسقار، خرمابن که دوشاب راند. (منتهی الارب). نخل که شیرۀ آن جاری باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
به لغت عامۀ اندلس زراوند طویل است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ قِرر)
روز سخت گرم. (منتهی الارب) (آنندراج). روز بسیار گرم و سخت گرم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
ژرژ، وقایعنگار هوادار دوک دوبورگنی، بسال 1404م. در آلوست از شهرهای بلژیک متولد گشته و در سال 1475 میلادی وفات یافته است. کارنامۀ کبیر تألیف او است
لغت نامه دهخدا
(زُ خوَرْ / خُرْ)
سخت گندمگون شدن. (ناظم الاطباء). گندمگونی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسمقران
تصویر مسمقران
بنگرید به مسمقار زراوند
فرهنگ لغت هوشیار
مقایسه شود با موسیقی، سازی است که اروپاییان آنرا} فلوت پان {گویند و امروز به ساز دهنی مشهور است. ساختمان این ساز از نایهای کوچک و بزرگ که در کنار هم نهاده اند تشکیل میگردد (حسینعلی ملاح. مجله موسیقی شماره 98 ص 70)
فرهنگ لغت هوشیار
تازی از یونانی خنیا گر خنیا دان مقایسه شود با موسیقی، سازی است که اروپاییان آنرا} فلوت پان {گویند و امروز به ساز دهنی مشهور است. ساختمان این ساز از نایهای کوچک و بزرگ که در کنار هم نهاده اند تشکیل میگردد (حسینعلی ملاح. مجله موسیقی شماره 98 ص 70)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمطات
تصویر مسمطات
جمع مسمطه (مسمط)
فرهنگ لغت هوشیار
بزرگ مغان موبد موبدان: ... و او را آزاد کرد و بر تخت زرین نشاند ومسمغان نام کرد ای مه مغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمقوره
تصویر مسمقوره
مسمقوره در فارسی بنگرید به مسمقار زراوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعار
تصویر مستعار
عاریتی
فرهنگ لغت هوشیار
سلاکیده سلاک شده (سلاک اجاره) زنهار خواسته اجاره شده، امان خواسته
فرهنگ لغت هوشیار
کشت کردن زمین بشراکت، معامله ایست که بین صاحب درخت و امثال آن یا عامل در مقابل حصه مشاع معین از ثمره واقع میشود و ثمره اعم است از میوه و برگ وگل و غیر آن (قانون مدنی ماده 543) عقد مزارعه در مورد درختان. توضیح در هر مورد که مساقات باطل باشد یا مسخ شود تما ثمره مال مالک است و عامل مستحق اجره المثل خواهد بود. (قانون مدنی ماده 544)
فرهنگ لغت هوشیار
مساقات در فارسی: دار نبازی از (دار) برابر با درخت و هنبازی برابر با (شرکت)
فرهنگ لغت هوشیار
میخ (اسم میخ (آهنی) : ابواب جور و حیف بمسمار انصاف و انتصاف او بسته شده، جمع مسامیر. یا به مسمار دوختن، سخت بستن چیزی را، با کمال احتیاط نگهداشتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستشار
تصویر مستشار
کنکاش خواسته شده، طلب مشورت کننده، مصلحت گذاری، رای زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساقات
تصویر مساقات
((مُ))
کشت کردن زمین به شراکت، معامله ای است که بین صاحب درخت و امثال آن یا عامل در مقابل حصه مشاع معین از ثمره واقع می شود و ثمره اعم است از میوه و برگ و گل و غیر آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستشار
تصویر مستشار
((مُ تَ))
طرف مشورت، رایزن، متخصصی که از کشورهای خارج برای اصلاح وزارتخانه یا اداره ای استخدام کنند، سفارت رای زن سفارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستجار
تصویر مستجار
((مُ تَ))
اجاره شده، امان خواسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستعار
تصویر مستعار
((مُ تَ))
به عاریت گرفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسمغان
تصویر مسمغان
((مَ مُ یا مَ))
بزرگ مغان، موبد موبدان
فرهنگ فارسی معین
نوعی ساز که از نی های بزرگ و کوچک ترتیب داده اند و اروپاییان آن را «فلوت پان» می گویند و امروز به ساز دهنی مشهور است، نام پرنده ای افسانه ای که منقارش سوراخ های بسیار دارد و از آن سوراخ ها آوازهای گوناگون برمی آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسمار
تصویر مسمار
((مِ))
میخ، جمع مسامیر
فرهنگ فارسی معین
میخ، وتد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مؤلّف، نوازنده
دیکشنری اردو به فارسی