جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستجار

مستجار

مستجار
سلاکیده سلاک شده (سلاک اجاره) زنهار خواسته اجاره شده، امان خواسته
فرهنگ لغت هوشیار

مستجار

مستجار
نعت مفعولی از مصدر استجاره، آنکه طلب امن از او کنند. (غیاث). پناه. پناهگیر:
سوی خود کن این خفاشان را مطار
زین خفاشیشان بخر ای مستجار.
مولوی (مثنوی).
رجوع به استجاره شود
لغت نامه دهخدا

مستاجر

مستاجر
کسی که خانه، دکان یا چیز دیگر را اجاره کند، اجاره کننده، اجاره دار، اجاره نشین
مستاجر
فرهنگ فارسی عمید

مستجاب

مستجاب
قبول کرده شده، پذیرفته، مقبول، انجام یافته، برآورده، درگیر شده، روا
فرهنگ لغت هوشیار