- مسلخ
- کشتارگاه
معنی مسلخ - جستجوی لغت در جدول جو
- مسلخ
- جائی که در آن گوسفند را پوست میکنند، کشتارگاه، سلاخ خانه
- مسلخ ((مَ لَ))
- کشتارگاه، جای پوست کندن، رخت کن، رخت کن گرمابه، جمع مسالخ
- مسلخ
- قتل گاه، کشتارگاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پیرو دین اسلام، مسلمان، نام پسر عقیل و برادرزاده علی (ع)، فرستاده امام حسین به سوی کوفیان
ناپخته، پیسی گرفته، فرومایه
گردن نهاده، بیگمان، روشن
چیره، چیره دست
تفنگدار
پوسته پوسته شدن
تسلط یافته، پیروز، چیره، برگمارده شده
مسلمان، پیرو دین اسلام، آنکه دین اسلام دارد
کسی که سلاح جنگ با خود دارد، سلاح دار، سلاح پوشیده
در علم عروض ویژگی زحافی که در آن فاعلاتن به فاع تغییر یابد، سلخ، حیوانی که پوستش را کنده باشند، پوست کنده
قبول شده، پذیرفته
آسان مثلاً مفت و مسلّم
حقیقی، سزاوار، شایسته
ممکن
سالم
آسان مثلاً مفت و مسلّم
حقیقی، سزاوار، شایسته
ممکن
سالم
چهره بر گشته، شتافرید، گول، گوشت بی مزه
آرامش دهنده، سیمین اسب: در اسپدوانی تسلی دهنده: سبب اعتبار و وسیلت تجربت و سرمایه معیشت ومسلی هموم و مفرح هر مغموم است، سومین اسب مسابقه
پوست کنده حیوانی که پوستش را کنده باشند پوست کنده: در حال خداوند تعالی حمالی را بدرخانه وی فرستاد با یک خروار آرد و یک حمال دیگر با یک مسلوخ و یک حمال دیگر باروغن و انگبین
باور کرده، تسلیم شده، پذیرفته کسی که متدین به دین اسلام باشد، مسلمان
روش، طریقت، طریقه، خط عبور، راه گذر گاه راه، روش ینگ جای سلوک محل عبور راه: خندق و میدان به پیش او یکی است چاه و خندق پیش او خوش مسلکی است. (مثنوی)، روش طریقه: مسلک سیاسی، جمع مسالک
زبان آور، بلند آواز
راهنما
برگماشته، زور آور، غالب، مستولی
سلاح پوشیده و شمشیر بسته، با اسلحه
شور کرده
تسلی دهنده
راه، روش، طریقه
پوست باز کردن، گذشت و آخر شدن، ماه، روز آخر ماه، روز باز پسین ماه