روش، طریقت، طریقه، خط عبور، راه گذر گاه راه، روش ینگ جای سلوک محل عبور راه: خندق و میدان به پیش او یکی است چاه و خندق پیش او خوش مسلکی است. (مثنوی)، روش طریقه: مسلک سیاسی، جمع مسالک
راه. ج، مسالک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). طریق. محل عبور. خط عبور. (ناظم الاطباء). خیاط. (منتهی الارب). اسم ظرف است از سلوک که به معنی رفتن باشد. (غیاث) ، روش. طریقت. طریقه. (یادداشت مرحوم دهخدا) : هر نبی و هر ولی را مسلکی است لیک تا حق می رود جمله یکی است. مولوی. ساخت طوماری به نام هر یکی نقش هر طومار دیگر مسلکی. مولوی. - بامسلک، دارای راه و روش و خط مشی و طریقۀ مشخص. - بی مسلک، فاقد سبک و روش و خط مشی. - درویش مسلک، صوفی. دارای راه و روش درویشان. ، وضع و ترتیب و انتظام. (ناظم الاطباء)