- مسعر
نرخ نهاده، قیمت گذاری شده
معنی مسعر - جستجوی لغت در جدول جو
- مسعر (مَ عَ)
اسم مکان است از سعر. (از اقرب الموارد). رجوع به سعر شود، جای باریک از دم شتر. ج، مساعر. (از اقرب الموارد). مسعر. (منتهی الارب)
- مسعر (مُ سَعْ عَ)
نعت مفعولی از تسعیر. نرخ نهاده و قیمت تعیین شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسعیر شود
- مسعر (مُ سَعْ عِ)
نعت فاعلی از تسعیر. رجوع به تسعیر شود. برانگیزندۀ حرب و آتش، تعیین کننده سعر و نرخ. (از اقرب الموارد). نرخ گذار، حاکم و متصرف در امور. (منتهی الارب)
- مسعر (مُ عَ)
جای باریک از دم شتر. (منتهی الارب). مسعر. و رجوع به مسعر شود
- مسعر (مُ عِ)
برانگیزندۀ حرب و آتش. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به اسعار شود، تعیین کننده نرخ و سعر. (از اقرب الموارد)
- مسعر
نرخگذاری شده ارزیابی شده بها کرده شده ارزیاب نرخگذار فروزینه فروزینه آتش، آتشکاو، گرما سنج، جنگ افروز، دراز گردن قیمت کرده شده بها کرده شده. قیمت کننده بها کننده
- مسعر ((مُ عَ))
قیمت کرده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شتابان، تیز رفتار پیک تیز رفتار شتاب کننده، تندرو، پیک تندرو قاصد تیز رفتار: مسعود... مسرعان بامیر خراسان دوانید که... ایشان را ازدیار خراسان بیرون کند، جمع مسرعین. یا مسرع چرخ. ماه قمر
استاره (مسطر فولادی و چوب جدول کشان را گویند) سمیره نما نویسنده، سمیره دار (سمیره خطی باشد که بکشند) صفحه مقوایی که برآن بجای سطرها ریسمان دوخته است و کاتبان آنرا زیر ورق گذارند و روی هر سطر ریسمان دست کشند تا جای آن بر کاغذ بماند وبر آن جا سطری نویسند، خط کش: روز و شب را به مسطر انصاف استوا داده چون خط جدول. (ابوالفرج رونی) نوشته شده، خط کشی شده (کاغذ و غیره) : بصد گونه نگار آراسته باغ بنقش وشی و نقش مسطر. (دقیقی)
این واژه و هم چنین تسعید در واژه نامه های تازی نیامده نیکبخت سعادتمند نیکبخت: خواجه بسان غضنفریست کجاهست بستدن و دادنش دودست مسعد. (منوچهری) توضیح تسعید در قاموسهای معتبر عربی نیامده
جای رفتن، معبر، جاده، محل عبور، گذرگاه، مدار، سیرگاه، جای عبور و حرکت
