آنچه از اجزای کوچک تر تشکیل شود، کتاب یا هر گونه نوشته ای که از بخش ها و موضوعات گوناگون تهیه شده باشد، مجموع، اشیای قیمتی یا هنری که در یک جا جمع شده باشند، کلکسیون، جای جمع شدن، مجمع، برای مثال ای روی دلارایت مجموعۀ زیبایی / مجموع چه غم دارد از من که پریشانم (سعدی۲ - ۵۰۹)
آنچه از اجزای کوچک تر تشکیل شود، کتاب یا هر گونه نوشته ای که از بخش ها و موضوعات گوناگون تهیه شده باشد، مجموع، اشیای قیمتی یا هنری که در یک جا جمع شده باشند، کلکسیون، جای جمع شدن، مجمع، برای مِثال ای روی دلارایت مجموعۀ زیبایی / مجموع چه غم دارد از من که پریشانم (سعدی۲ - ۵۰۹)
بر ساعت معامله کردن چنانکه میاومه بر روز و یوم معامله کردن است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به ساعت معاملت کردن. (تاج المصادر بیهقی). ساعت مزد کردن. ساعتی مزد دادن
بر ساعت معامله کردن چنانکه میاومه بر روز و یوم معامله کردن است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به ساعت معاملت کردن. (تاج المصادر بیهقی). ساعت مزد کردن. ساعتی مزد دادن
آنان که به طوع جهاد کنند بی آنکه واجب گردد بر ایشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کسانی که بخودی خود به غزو روند. ج، مطوعون. (مهذب الاسماء). نام مسلمانان و داوطلبان جهاد در جنگهای صلیبی به روزگار ایوبیان. سپاهیان داوطلب مقابل مرتزقه. داوطلب. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : و سپاه مطوعه و غازیان سپاهی بزرگ با او و حربی بزرگ بود. (تاریخ سیستان ص 153). و چون افشین به حرب بابک بود معتصم با مطوعه به جانب روم رفتند به غزا. (مجمل التواریخ و القصص، ص 357). هر یکچند بامطوعه به طرسوس رفتی به غزو. (تاریخ بیهق ص 124). از اولیاء دین و مطوعۀ اسلام حشمی بسیار و لشکری جرار فراهم کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 289). انصار دین و مطوعۀ اسلام صد هزار مرد جمع کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 393). در این ایام قریب بیست هزار مرد از مطوعۀ اسلام از اقصای ماوراءالنهر آمده بودند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 408)
آنان که به طوع جهاد کنند بی آنکه واجب گردد بر ایشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کسانی که بخودی خود به غزو روند. ج، مطوعون. (مهذب الاسماء). نام مسلمانان و داوطلبان جهاد در جنگهای صلیبی به روزگار ایوبیان. سپاهیان داوطلب مقابل مرتزقه. داوطلب. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : و سپاه مطوعه و غازیان سپاهی بزرگ با او و حربی بزرگ بود. (تاریخ سیستان ص 153). و چون افشین به حرب بابک بود معتصم با مطوعه به جانب روم رفتند به غزا. (مجمل التواریخ و القصص، ص 357). هر یکچند بامطوعه به طرسوس رفتی به غزو. (تاریخ بیهق ص 124). از اولیاء دین و مطوعۀ اسلام حشمی بسیار و لشکری جرار فراهم کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 289). انصار دین و مطوعۀ اسلام صد هزار مرد جمع کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 393). در این ایام قریب بیست هزار مرد از مطوعۀ اسلام از اقصای ماوراءالنهر آمده بودند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 408)
مؤنث مسبوع که نعت مفعولی از مصدر سبع است. رجوع به سبع و مسبوع شود، ماده گاو که گوسالۀ او را دده و حیوان درنده خورده باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
مؤنث مسبوع که نعت مفعولی از مصدر سبع است. رجوع به سبع و مسبوع شود، ماده گاو که گوسالۀ او را دده و حیوان درنده خورده باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
مسطور. مزبور. نوشته: سوی استادم بر خط خویش مسطوره ای نبشته بود و سخن سخت گشاده بگفته... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 549 و چ فیاض ص 539 و چ 2 فیاض ص 712) تأنیث مسطور. نوشته شده. مکتوب. مرتسمه
مسطور. مزبور. نوشته: سوی استادم بر خط خویش مسطوره ای نبشته بود و سخن سخت گشاده بگفته... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 549 و چ فیاض ص 539 و چ 2 فیاض ص 712) تأنیث مسطور. نوشته شده. مکتوب. مرتسمه
تأنیث مقطوع. ج، مقطوعات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقطوع شود، قطعه (شعر). ج، مقطوعات: ملح من مقطوعاته فی کل فن قال: یا حبذاالکأس من یدی قمر یخطر فی معرض من الشفق بدا و عین الدجی محمره اجفانها من سلافهالفلق. (از یتیمه الدهر ج 3 ص 262 و 263)
تأنیث مقطوع. ج، مقطوعات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقطوع شود، قطعه (شعر). ج، مقطوعات: ملح من مقطوعاته فی کل فن قال: یا حبذاالکأس من یدی قمر یخطر فی معرض من الشفق بدا و عین الدجی محمره اجفانها من سلافهالفلق. (از یتیمه الدهر ج 3 ص 262 و 263)
مطوعه در فارسی: بت شکنان یا غازیان مردمی بودند که در شهرها داوطلبانه برای جهاد با کفار جمع می شدند و لشکری تشکیل می دادند که سالاری مخصوص داشت. این سالار را سالارغازیان یا سالارغازی مینامیدند. این کار مخصوصا در زمان غزنویان بواسطه لشکرکشیهای هندوستان عنوان داشت
مطوعه در فارسی: بت شکنان یا غازیان مردمی بودند که در شهرها داوطلبانه برای جهاد با کفار جمع می شدند و لشکری تشکیل می دادند که سالاری مخصوص داشت. این سالار را سالارغازیان یا سالارغازی مینامیدند. این کار مخصوصا در زمان غزنویان بواسطه لشکرکشیهای هندوستان عنوان داشت
مسطوره در فارسی مونث مسطور و درفارسی: نمونه کالا مونث مسطور: نوشته ها، نمونه های کالا. توضیح بمعنی اخیر در زبان عربی مسطره بفتح میم و سکون سین است، جمع مسطورات
مسطوره در فارسی مونث مسطور و درفارسی: نمونه کالا مونث مسطور: نوشته ها، نمونه های کالا. توضیح بمعنی اخیر در زبان عربی مسطره بفتح میم و سکون سین است، جمع مسطورات
یا «غازیان» مردمی بودند که در شهرها داوطلبانه برای جهاد با کفار جمع می شدند و لشکری تشکیل می دادند که سالاری مخصوص داشت. این سالار را سالار غازیان یا سالار غازی می نامیدند. این کار مخصوصاً در زمان غزنویان به واسطه لشک
یا «غازیان» مردمی بودند که در شهرها داوطلبانه برای جهاد با کفار جمع می شدند و لشکری تشکیل می دادند که سالاری مخصوص داشت. این سالار را سالار غازیان یا سالار غازی می نامیدند. این کار مخصوصاً در زمان غزنویان به واسطه لشک