جدول جو
جدول جو

معنی مسرت - جستجوی لغت در جدول جو

مسرت
شاد شدن، شادی، شادمانی
تصویری از مسرت
تصویر مسرت
فرهنگ فارسی عمید
مسرت(مَ سَرْ رَ)
مسره. سرور. شادمانی. شادی. خرمی. خوشی. انبساط. فرح. خوشحالی. سراء: مرا در دوستی تو چندان مسرت و ابتهاج حاصل است که هیچ چیز در موازنۀ آن نیاید. (کلیله و دمنه). و رجوع به مسره شود
لغت نامه دهخدا
مسرت
شادمانی، شادی، خرمی، خوشی
تصویری از مسرت
تصویر مسرت
فرهنگ لغت هوشیار
مسرت((مَ سَ رَّ))
شادمانی، خوشی
تصویری از مسرت
تصویر مسرت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستر
تصویر مستر
پوشیده شده، پنهان شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسری
تصویر مسری
سرایت کننده، در پزشکی مرضی که از یکی به دیگری سرایت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسرع
تصویر مسرع
شتابنده، شتاب کننده، سریع، تیزرو، چست و چالاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسرف
تصویر مسرف
کسی که بی اندازه خرج می کند، اسراف کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عسرت
تصویر عسرت
تنگی، سختی، دشواری، تنگدستی، بی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکت
تصویر مسکت
ساکت کننده، خاموش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرت
تصویر معرت
بدی، عیب، رنج و سختی، آزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستر
تصویر مستر
پوشاننده، پنهان کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکت
تصویر مسکت
فرو نشان فرو نشاننده خاموش کننده خاموش کننده ساکت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسرف
تصویر مسرف
زیاده رو افراط کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضرت
تصویر مضرت
گزند، زیان
فرهنگ لغت هوشیار
بدی زشتی عیب: و اگر در کاری خوض کند که عاقبت و خیم و خاتمت مکوره دارد و شر و مضرت و فساد و معرت آن بملک اوباز گردد، گناهکار بد و زشت، آزار رنج سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مورت
تصویر مورت
مورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسحت
تصویر مسحت
از بیخ بر کنده، داراک برده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسره، شادی ها خرمی ها دوشش ها جمع مسرت شادیها سرورها: زمام تصرفی در مصالح و مفاسد و مسرات و مساآت در دست اختیار ایشان بدان جهت نهادند
فرهنگ لغت هوشیار
چراگاه، غوشخان لشتخانه (تماشاخانه) شانه شانه زلف چراگاه، تماشاخانه آلتی که بوسیله آن موها را منظم و مرتب کنند شانه، جمع مسارح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسرد
تصویر مسرد
درز افراز درزی افراز زره بافته، درز دوخته
فرهنگ لغت هوشیار
شتابان، تیز رفتار پیک تیز رفتار شتاب کننده، تندرو، پیک تندرو قاصد تیز رفتار: مسعود... مسرعان بامیر خراسان دوانید که... ایشان را ازدیار خراسان بیرون کند، جمع مسرعین. یا مسرع چرخ. ماه قمر
فرهنگ لغت هوشیار
رها مشود نجات نیابد: سراو باغ چوبی کتخدای خواهد ماند گل و بنفشه مرست و سرای و باغ مرست. (فرخی) مرویاد نروید. توضیح در فرگ رشیدی آمده: مرست (بفتح میم و ضم را) یعنی روییده مشو و (بفتح را) یعنی رسته مکش. بهر دو معنی فرخی گوید: سرا و باغ... در فرهنگ (جهانگیری) بمعنی همانا گفته و همین بیت آورده و درین تامل است. در انجمن آرا مانند رشیدی معنی شده. مولف فرهنگ نظام و فرخی اعتراض کرده که در مقام دعا ونفرین قاعده این است که فعل امر با حرف نفی (مراد نهی است) گفته شود پس باید گفته باشد مرو یاد و مرهاد لیکن چنین نکرده بلکه حرف نفی (مراد نهی است) با فعل ماضی استعمال کرده دیگر اینکه از مصدر رستن به معنی صف بستن تنها اسم مفعول (رسته) استعمال شده خود مصدر و باقی مشتقات استعمال نشده. اما باید دانست که رشیدی و هدایت دو فعل را نهی گرفته اند و در مصراع دوم ظاهرا گل و بنفشه و سرای و باغ را بصورت ندا خوانده اند و در این صورت هم قاعده این است که میم نهی بر سر امر در آید ولی چون بخفت به معنی بخواب و جست در شعر منوچهری به معنی بجه آمده پس فعل نهی آنها نیز بهمین صورت ممکن است استعمال شود. در هر صورت معنی کلمه دوم رسته مکش نیست و ظاهرا از رستن (بفتح اول رهیدن) است یعنی رها مشود و نجات نیابد. باید دانست که این بیت در متن دیوان فرخی چاپ عبدالرسولی نیامده و در مقدمه صفحه یب جزو ابیات منقول از فرهنگها یاد شده
فرهنگ لغت هوشیار
مسرت در فارسی: دوشش شادی شاد مانی شاد کردن شاد گردیدن راز افزار ماشوره ای باشد یک سروی در دهان گوینده و یک سر آن در گوش شنونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسری
تصویر مسری
سرایت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستر
تصویر مستر
پوشش پوشنده پوشیده پوشیده شده پنهان گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسبت
تصویر مسبت
خواب انگیز خواب آور دوای خواب آور
فرهنگ لغت هوشیار
نیکی کردن، عمل خیر نیکی: ثمره خردمندان امین که حق احسان و مبرت بحسن معاملت نگاه دارند. . ، جمع مبرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسرت
تصویر عسرت
سختی و زحمت و اشکال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمرت
تصویر سمرت
گندم گون بودن، گندم گونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسرت
تصویر حسرت
دریغ، ندامت، پشیمانی، آرمان خوردن، تاسف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسرت
تصویر حسرت
((حَ رَ))
افسوس، دریغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمرت
تصویر سمرت
((سُ مْ رَ))
گندم گون بودن، گندم گونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عسرت
تصویر عسرت
((عُ سْ رَ))
تنگی، سختی، تنگدستی، بی چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حسرت
تصویر حسرت
افسوس
فرهنگ واژه فارسی سره