جدول جو
جدول جو

معنی مستیمند - جستجوی لغت در جدول جو

مستیمند(مُ مَ)
پای بندشده و مقیدشده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستند
تصویر مستند
فیلم مستند (Documentary) یک ژانر سینمایی است که به نمایش واقعیت های زندگی، رویدادها، افراد و مسائل اجتماعی، فرهنگی، علمی و تاریخی می پردازد. هدف اصلی فیلم مستند ارائه اطلاعات و ایجاد آگاهی در بیننده است، اما این کار را از طریق یک روایت جذاب و دیدنی انجام می دهد. مستندها می توانند تأثیر زیادی بر جامعه داشته باشند، زیرا به موضوعات و مسائل مهم و گاهی اوقات جنجالی می پردازند.
ویژگی های فیلم مستند:
1. واقع گرایی: مستندها بر پایه واقعیت های زندگی واقعی ساخته می شوند و سعی می کنند تصویری حقیقی از موضوع مورد نظر ارائه دهند.
2. تحقیق و پژوهش: ساخت یک فیلم مستند نیاز به تحقیق و پژوهش گسترده دارد تا اطلاعات دقیقی به بیننده ارائه شود.
3. استفاده از مصاحبه ها و شهادت ها: بسیاری از مستندها شامل مصاحبه با افراد مرتبط با موضوع، شاهدان عینی، کارشناسان و متخصصان هستند.
4. نمایش فیلم های آرشیوی: استفاده از فیلم های آرشیوی و مستندات تاریخی یکی از روش های رایج در ساخت مستندها است.
5. روایت داستانی: گرچه مستندها بر واقعیت ها تمرکز دارند، اما اغلب از یک روایت داستانی استفاده می کنند تا بیننده را به خود جذب کنند و جریان فیلم را جذاب تر کنند.
انواع فیلم مستند:
1. مستند تاریخی: به بررسی و تحلیل رویدادها و شخصیت های تاریخی می پردازد. مثال: `Shoah` (کلود لانزمان).
2. مستند طبیعت و حیات وحش: به نمایش طبیعت، حیوانات و محیط های زیستی می پردازد. مثال: `Planet Earth` (بی بی سی).
3. مستند اجتماعی: مسائل اجتماعی و فرهنگی را مورد بررسی قرار می دهد. مثال: `13th` (اوا دوورنی).
4. مستند علمی: به موضوعات علمی و تحقیقاتی می پردازد. مثال: `Cosmos: A Spacetime Odyssey` (نیل دگراس تایسون).
5. مستند زندگی نامه ای: به زندگی افراد مشهور یا تأثیرگذار می پردازد. مثال: `Amy` (آصف کاپادیا).
6. مستند سیاسی: مسائل سیاسی و جنبش های اجتماعی را بررسی می کند. مثال: `Fahrenheit 9/11` (مایکل مور).
فرایند ساخت فیلم مستند:
1. انتخاب موضوع: انتخاب موضوعی که هم جذاب و هم مهم باشد. موضوع باید ارزش تحقیق و بررسی داشته باشد.
2. تحقیق: جمع آوری اطلاعات و منابع مرتبط با موضوع. این شامل مصاحبه با افراد مرتبط، بررسی اسناد و مدارک و تحقیق در منابع مختلف است.
3. فیلمبرداری: ضبط تصاویر و مصاحبه ها. این مرحله ممکن است شامل سفر به مکان های مختلف و ضبط رویدادهای زنده باشد.
4. تدوین: ویرایش فیلم و ایجاد یک روایت جذاب. تدوین شامل انتخاب بهترین قطعات فیلم، ترتیب دهی آن ها و اضافه کردن صدا، موسیقی و افکت های بصری است.
5. پخش و توزیع: انتشار فیلم از طریق سینماها، تلویزیون، پلتفرم های آنلاین و جشنواره های فیلم.
تأثیر فیلم های مستند:
فیلم های مستند می توانند تأثیر زیادی بر جامعه داشته باشند. آن ها می توانند آگاهی عمومی را افزایش دهند، باعث ایجاد تغییرات اجتماعی و سیاسی شوند و مسائل مهم را به مرکز توجه عمومی بیاورند. برخی از مستندها حتی به تغییر سیاست ها و قوانین کمک کرده اند.
نمونه های برجسته فیلم های مستند:
- `March of the Penguins` (2005) - به کارگردانی لوس ژاکه، این مستند درباره مهاجرت پنگوئن های امپراتور است.
- `An Inconvenient Truth` (2006) - به کارگردانی دیویس گوگنهایم، این مستند درباره تغییرات آب و هوایی است.
- `The Act of Killing` (2012) - به کارگردانی جاشوا اوپنهایمر، این مستند به بررسی قتل عام های اندونزی در سال 1965 می پردازد.
فیلم های مستند به دلیل توانایی شان در آموزش، اطلاع رسانی و ایجاد تغییر، یک بخش مهم و تأثیرگذار از صنعت سینما هستند. /n فیلمی که برداشت از موضوعی واقعی و جاری است. این نوع فیلم در آغاز حرفی برای گفتن نداشته و صرفا تدریجا فیلم مستند تبدیل به گونه ای بسیار تاثیر گذار در بین فیلمها گردید.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از متیمن
تصویر متیمن
متبرک، بابرکت، کسی که تبرک و تیمّن جوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستمند
تصویر مستمند
بینوا، بیچاره، اندوهگین، گله مند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستند
تصویر مستند
دارای دلیل و مدرک، مبتنی بر سند، ویژگی فیلمی که رخدادهای آن واقعی است، گفته یا نوشتۀ همراه با سند و مدرک، مورد اطمینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستمد
تصویر مستمد
استمداد کننده، مددخواهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستامن
تصویر مستامن
دارای امنیت، غیر مسلمانی که وارد سرزمین اسلامی شده و دارای امنیت و مصونیت است
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ نِ)
نعت فاعلی از استعناد. شتر و اسب چیره شونده بر مهار و رسن، به عصا زننده مردم را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استعناد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ)
شخصی را گویند که گرفتار محنت و رنج و غم باشد. (برهان) (آنندراج). اما در این معنی مصحف مستمند است. (حاشیۀ برهان) ، به معنی مسبند، یعنی کسی که پای بند چیزی شده باشدو نتواند به جایی رفتن. (از برهان) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
نعت فاعلی از مصدر استثماد. رجوع به استثماد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
نعت فاعلی از استسمان. فربه شمرنده. (منتهی الارب). فربه و سمین پندارنده کسی را. (اقرب الموارد) ، فربه خواهنده کسی را. (منتهی الارب). آنکه فربه و سمین را می خواهد. (اقرب الموارد) ، روغن وسمن خواهنده. (منتهی الارب). رجوع به استسمان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
نعت فاعلی ازاستمجاد. کسی یا چیزی که افزونی می گیرد و یا افزونی می خواهد. (از ناظم الاطباء). رجوع به استمجاد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نِ)
نعت فاعلی از استمناح. عطیه خواهنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استمناح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ)
مستمند. رجوع به مستمند شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استمناء. رجوع به استمناء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
نعت فاعلی از استغماد. پوشیده و نهفته. (ناظم الاطباء) ، تیره و تار. (ناظم الاطباء). و رجوع به استغماد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ)
مستمند بودن. غمگین بودن، محتاج بودن. احتیاج داشتن. رجوع به مستمند شود:
گفتی به پرسش تو چو آیم چه آورم
رحمی بیار بر من و بر مستمندیم.
کمال خجندی
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ)
غمین و اندوهناک. (جهانگیری). صاحب غم و رنج و محنت و اندوه. چه مست به معنی غم و اندوه و مند به معنی صاحب و خداوند باشد. (برهان). اندوهگین. غمگین. (غیاث). مستومند. زار. ملول. پریشان. غمنده:
به چشم آمدش هوم خود با کمند
نوان بر لب آب بر مستمند.
فردوسی.
اگر مستمندند اگر شادمان
شدم درگمان از بد بدگمان.
فردوسی.
جز او را مدان کردگار بلند
کزو شادمانیم و زو مستمند.
فردوسی.
گرمستمند و با دل غمگینم
خیره مکن ملامت چندینم.
ناصرخسرو.
مست کردت آز دنیا لاجرم
چون شدی هشیار ماندی مستمند.
ناصرخسرو.
مهتر و کهتر و وضیع و شریف
از فلک مستمند و رنجورند.
انوری.
بر لب دریا نشینم دردمند
دائماً اندوهگین و مستمند.
عطار (منطق الطیر).
کمان ابروی ترکان به تیر غمزۀ جادو
گشاده بر دل عشاق مستمند کمین را.
سعدی.
- مستمند داشتن، غصه دار کردن. قرین اندوه داشتن. غمگین کردن:
به یکسان نگردد سپهر بلند
گهی شاد دارد گهی مستمند.
فردوسی.
چنین است راز سپهر بلند
گهی شاد دارد گهی مستمند.
فردوسی.
الا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند.
فردوسی.
- مستمند شدن، غمگین شدن:
بدیشان چنین گفت کاین روز چند
ندیدم شما را شدم مستمند.
فردوسی.
چو بشنید بهرام رخ را بکند
ز مرگ پدر شد دلش مستمند.
فردوسی.
خداوند گاو و خر و گوسفند
ز شیران شده بددل و مستمند.
فردوسی.
- مستمند گشتن، غمگین شدن:
الا ای دلارای سرو بلند
چه بودت که گشتی چنین مستمند.
فردوسی.
، محتاج و نیازمند. (برهان). حاجتمند. (غیاث). بی نوا و تهیدست. (ناظم الاطباء). بی برگ:
چه جوئی از این تیره خاک نژند
که هم باز گرداندت مستمند.
فردوسی.
یکی را برآرد به چرخ بلند
یکی را به خاک افکند مستمند.
فردوسی.
ببخشای بر مردم مستمند
نیاز و دلت سوی درد و گزند.
فردوسی.
روان هست زندانی مستمند
تن او را چو زندان طبایع چو بند.
اسدی (گرشاسب نامه ص 99).
از آن قبل همه شب مستمند تو بد لیث
به های های همی خون ز دیدگان ریزد.
ابولیث طبری.
ای بت بادام چشم پسته دهان قندلب
در غم عشق تو چیست چارۀ من مستمند.
سوزنی.
گر نه من مستمند دشمن خاقانیم
بهر چه گفتم تو دوست یار عزیز منی.
خاقانی.
ای کار برآور بلندان
نیکوکن کار مستمندان.
نظامی.
ترا مثل تو باید سربلندی
چه برخیزد ز چون من مستمندی ؟
نظامی.
نباشد پادشاهی را گزندی
زدن بر مستمندی ریشخندی.
نظامی.
به نزدیک مرد شهری آمد و چون غمناکی مستمند بنشست. (سندبادنامه ص 301).
مردانه پای درنه گر شیرمرد راهی
ورنه به گوشه ای رو گر مرد مستمندی.
عطار.
آتش سوزان نکند با سپند
آنچه کند دود دل مستمند.
سعدی (گلستان).
کار درویش مستمند برآر
که ترا نیز کارها باشد.
سعدی (گلستان).
قرب سلطان مبارک آن کس راست
که کند کار مستمندان راست.
اوحدی.
- خانه مستمندان، منزلگاه بینوایان:
به روز جوانی به زندان شدی
بدین خانه مستمندان شدی.
فردوسی.
، بدبخت و بی نصیب و دل شکسته. (ناظم الاطباء) ، گله مند و شکوه ناک. (برهان). شاکی. عارض
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
مبارک شونده. (از منتهی الارب). تبرک کننده. (ازاقرب الموارد) ، سوگنددهنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به استیمان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قِ)
بتحقیق داننده. (از منتهی الارب). متیقن. (از اقرب الموارد). بی گمان. (دهار). بایقین. صاحب یقین. یقین کننده. و رجوع به استیقان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستمد
تصویر مستمد
یاری خواهنده استمداد کننده یاری خواهنده، جمع مستمدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستامن
تصویر مستامن
زنهار خواهنده اعتمادکننده امین یابنده، زنهارخواهنده جمع مستامنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمندی
تصویر مستمندی
گله مندی شکایت، غمگینی اندوهناکی، تهیدستی فقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمند
تصویر مستمند
غمین و اندوهناک، صاحب غم و رنج و محنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستند
تصویر مستند
چیزی که بدان تکیه دهند، متکی به سند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمد
تصویر مستمد
((مُ تَ مِ دّ))
یاری خواهنده، استمداد کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستند
تصویر مستند
((مُ تَ نَ))
دلیل، مدرک، چیزی که به آن استناد کنند، دارای سند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستند
تصویر مستند
((مُ تَ نِ))
استنادکننده، جمع مستندین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متیمن
تصویر متیمن
((مُ تَ یَ مِّ))
مبارک و بابرکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستمند
تصویر مستمند
((مُ مَ))
بینوا، بیچاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستأمن
تصویر مستأمن
((مُ تَ مِ))
اعتمادکننده، زنهار خواهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستمند
تصویر مستمند
محتاج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستند
تصویر مستند
گواه مند
فرهنگ واژه فارسی سره
بدبخت، بیچاره، بی نوا، فقیر، تهی دست، محتاج، مفلس، نیازمند
متضاد: دارا، منعم، گله مند، شاکی، غمگین، غمناک، اندوهناک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مستند
تصویر مستند
Documentary, Substantiated
دیکشنری فارسی به انگلیسی