مشک که از آن چیزی روان نگردد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه معده وی سخت شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جوجۀ سطبرشده. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیکاع شود
مشک که از آن چیزی روان نگردد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه معده وی سخت شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جوجۀ سطبرشده. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیکاع شود
فراخ. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آنکه وضع وی نیکو و فراخ شده باشد، وسیع و فراخ یابنده چیزی را، وسیع و فراخ خواهنده چیزی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیساع شود
فراخ. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آنکه وضع وی نیکو و فراخ شده باشد، وسیع و فراخ یابنده چیزی را، وسیع و فراخ خواهنده چیزی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیساع شود
آنکه از او نگهداری امانتی را خواسته باشند. (از اقرب الموارد). امانت نگهدار. امانت دار، آنچه به امانت نزد کسی سپرده باشند. (از اقرب الموارد). مالی که ودیعه گذارند. امانت. امانتی. رجوع به استیداع شود: گفتند امامت او مستودع بود یعنی ثابت نبود. (جهانگشای جوینی) ، امانت گاه. (غیاث) (آنندراج). مکان ودیعه نهادن و حفظ کردن. (از اقرب الموارد) ، زهدان. (از منتهی الارب). جای طفل در شکم. (از اقرب الموارد) ، جای آدم و حوا در بهشت. (ناظم الاطباء) ، گور. (ناظم الاطباء). و رجوع به استیداع شود
آنکه از او نگهداری امانتی را خواسته باشند. (از اقرب الموارد). امانت نگهدار. امانت دار، آنچه به امانت نزد کسی سپرده باشند. (از اقرب الموارد). مالی که ودیعه گذارند. امانت. امانتی. رجوع به استیداع شود: گفتند امامت او مستودع بود یعنی ثابت نبود. (جهانگشای جوینی) ، امانت گاه. (غیاث) (آنندراج). مکان ودیعه نهادن و حفظ کردن. (از اقرب الموارد) ، زهدان. (از منتهی الارب). جای طفل در شکم. (از اقرب الموارد) ، جای آدم و حوا در بهشت. (ناظم الاطباء) ، گور. (ناظم الاطباء). و رجوع به استیداع شود
چشم دارنده به وقوع چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بیمناک و نگران شونده از چیزی، شمشیر که وقت تیز کردنش فرارسیده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیقاع شود
چشم دارنده به وقوع چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بیمناک و نگران شونده از چیزی، شمشیر که وقت تیز کردنش فرارسیده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیقاع شود
جوجۀ سطبر شده. (از اقرب الموارد). چوزۀ سطبر و آگنده شونده، بخیل شونده به بخشیدن. (از منتهی الارب). خودداری کننده از اعطاء. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیکاح شود
جوجۀ سطبر شده. (از اقرب الموارد). چوزۀ سطبر و آگنده شونده، بخیل شونده به بخشیدن. (از منتهی الارب). خودداری کننده از اعطاء. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیکاح شود
نو پیدا، نوداننده عجیب شمرده بدیع دانسته، عجیب شگفت: اگر تو این راز در پرده خاطر پوشیده داری از حسن عهد و صدق و داد تو مستبدع نیست... عجیب شمرنده چیزی را بدیع داننده
نو پیدا، نوداننده عجیب شمرده بدیع دانسته، عجیب شگفت: اگر تو این راز در پرده خاطر پوشیده داری از حسن عهد و صدق و داد تو مستبدع نیست... عجیب شمرنده چیزی را بدیع داننده