جدول جو
جدول جو

معنی مستنبط - جستجوی لغت در جدول جو

مستنبط
استنباط کننده، درک کننده
تصویری از مستنبط
تصویر مستنبط
فرهنگ فارسی عمید
مستنبط
استنباط شده، استخراج شده، درک شده
تصویری از مستنبط
تصویر مستنبط
فرهنگ فارسی عمید
مستنبط
(مُ تَمْ بَ)
بیرون آورده شده. (غیاث) (آنندراج) ، استنباطشده. درک شده. دریافته. رجوع به استنباط شود، جای بیرون آوردن چیزی. (غیاث) (آنندراج) ، در اصطلاح شعرا، نام صنعتی است، و آن چنان بوضع رسیده که بیتی نویسد راست بعده زیر هر لفظی بیتی نویسد. مثاله:
بزرگا به عالم ندیدم کسی
بجز تو شجاع وسخی و جواد
’زمانه همی گویمت’.
از این بیت چند ابیات برآید:
بزرگا به عالم ندیدم زمانه
بجز تو شجاع و سخی زمانه
بزرگا زمانه همی گویمت
بجز تو زمانه همی گویمت.
(از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1414)
لغت نامه دهخدا
مستنبط
(مُ تَمْ بِ)
بیرون آورندۀ آب و علم و مانند آن. (از منتهی الارب) ، آشکارکننده واختراع کننده چیزی را که پنهان و مخفی بوده است، استخراج کننده و درآورندۀ خیر و نیکی از کسی، استخراج کننده فقه بوسیلۀ فهم و اجتهاد خویش. (از اقرب الموارد). آنکه حکمی را به فهم و اجتهاد خود استخراج می کند. (ناظم الاطباء). حکم شرعی فرعی را از ادلۀ تفصیلیه به اجتهاد خود استخراج کننده. دریابنده. درک کننده. و رجوع به استنباط شود
لغت نامه دهخدا
مستنبط
بیرون آورنده آب و علم، آشکار کننده و اختراع کننده چیزی را که پنهان و مخفی بوده است بیرون آورده شده، درک شده
فرهنگ لغت هوشیار
مستنبط
((مُ تَ بِ))
استنباط کننده، درک کننده
تصویری از مستنبط
تصویر مستنبط
فرهنگ فارسی معین
مستنبط
استنباطکننده، ادراک کننده، دریابنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستقبح
تصویر مستقبح
زشت شمرده شده، چیزی که به نظر زشت آمده، زشت وناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستقبل
تصویر مستقبل
استقبال کننده، پیشواز رونده، پیش آینده، زمان آینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستخبر
تصویر مستخبر
کسی که خبری را جویا شود، خبرگیر، جویای خبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استنباط
تصویر استنباط
درک کردن مطلبی از مطلب دیگر، دریافتن امری به قوۀ فهم و اجتهاد خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستدبر
تصویر مستدبر
روی گرداننده، پشت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستنبه
تصویر مستنبه
آنکه آگاهی می دهد، آگاه کننده، طالب آگاهی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ شِ)
پوست درترنجیده و فراهم شونده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استنشاط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَبْ بِ)
کسی که برمی آورد و بیرون می آورد. (ناظم الاطباء) ، مانا به نبطی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنبط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَمْ بِ)
کسی که سگ را وادار به بانگ کردن کند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به استنباح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَمْ بِهْ)
آنکه از خواب بیدار شده باشد. (از اقرب الموارد). آگاه. بیدار. هشیار:
نوم عالم از عبادت به بود
آنچنان علمی که مستنبه بود.
مولوی (مثنوی).
و رجوع به استنباه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَمْ بِ)
گیرندۀ برگزیدۀ مال، تیر و ’نبل’ خواهنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استنبال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَمْ بَ)
جمع واژۀ مستنبط و مستنبطه. رجوع به مستنبط شود
لغت نامه دهخدا
باز کاونده دخشک یاب (دخشک خبر)، بیدار هوشیار جوینده خبر طالب آگاهی، بیدار هوشیار، جمع مستنبهین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستذنب
تصویر مستذنب
از ریشه پارسی دنباله رو سپس رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبطن
تصویر مستبطن
نهان دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
مستحبه در فارسی مونث مستحب روا چنب، خواستنی دلخواه مونث مستحب جمع مستحبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجتنبه
تصویر مجتنبه
مونث مجتنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدبر
تصویر مستدبر
کسیکه آخر کار را می نگرد
فرهنگ لغت هوشیار
گلوله ای مرکب از عطریات که آنرا بر دست گیرند و گاه گاه بو کنند شمامه، هر میوه خوشبو، گیاهی است از تیره کدوییان دارای میوه ای کوچک و گرد و خوشبو و زرد رنگ شبیه به گرمک که خطوط سبز یا سفید دارد شمام درداب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استنبا
تصویر استنبا
خبر جستن در جستجوی خبر بر آمدن خبر پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دریافت، پی بردن، بیرون کشیدن بیرون آوردن چیزی را درآوردن، دریافت معنی و مفهوم چیزی بر اثر دقت و تیزهوشی، جمع استنباطات. یا قوه استنباط. قوه استخراج حقایق و مطالب
فرهنگ لغت هوشیار
زشت کریه درشت و ناتراشیده، صورتی بغایت کریه منظر، کابوس بختک، دیو، دلیر صاحب قوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنبطه
تصویر مستنبطه
مستنبطه در فارسی مونث مستنبط برداشت مونث مستنبط جمع مستنبطات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مستنبط، بیرون کشندگان برداشت کندگان جمع مستنبط در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنبطات
تصویر مستنبطات
جمع مستنبطه، برداشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنشط
تصویر مستنشط
در ترنجنده فراهم شونده: پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنبه
تصویر مستنبه
((مُ تَ بِ))
جوینده خبر، طالب آگاهی، بیدار، هوشیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استنباط
تصویر استنباط
برداشت، اندریافت، برداشت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره