کام گرفته هونیا کیده (از ریشه پهلوی) کام جوی هونیاکنده لذت برده تمتع گرفته وازین جهت دل ازجان شیرین سیرآمده و جان از زندگانی مستلذ متبرم شده. لذت جوینده تمتع برنده، جمع مستلذین
کام گرفته هونیا کیده (از ریشه پهلوی) کام جوی هونیاکنده لذت برده تمتع گرفته وازین جهت دل ازجان شیرین سیرآمده و جان از زندگانی مستلذ متبرم شده. لذت جوینده تمتع برنده، جمع مستلذین
نعت فاعلی و مفعولی از استلال. بیرون کشنده چیزی را از داخل چیزی دیگر چون شمشیر را از غلاف. (از اقرب الموارد) ، آنچه از داخل چیزی دیگر بیرون آورده شده باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به استلال شود
نعت فاعلی و مفعولی از استلال. بیرون کشنده چیزی را از داخل چیزی دیگر چون شمشیر را از غلاف. (از اقرب الموارد) ، آنچه از داخل چیزی دیگر بیرون آورده شده باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به استلال شود
نعت مفعولی از استذلال. خوار و ذلیل داشته شده. (غیاث) (اقرب الموارد). ذلیل شمرده شده. رجوع به استذلال شود: کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و نیکمردان رنجور و مستذل و شرّیران فارغ و محترم. (کلیله چ مینوی ص 55 و 56)
نعت مفعولی از استذلال. خوار و ذلیل داشته شده. (غیاث) (اقرب الموارد). ذلیل شمرده شده. رجوع به استذلال شود: کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و نیکمردان رنجور و مستذل و شِرّیران فارغ و محترم. (کلیله چ مینوی ص 55 و 56)
نعت فاعلی از استذلال. خوار و ذلیل دارنده کسی را. (اقرب الموارد) ، خوار پندارنده. (آنندراج). کسی که دیگری را خوار می بیند. (اقرب الموارد). رجوع به استذلال شود
نعت فاعلی از استذلال. خوار و ذلیل دارنده کسی را. (اقرب الموارد) ، خوار پندارنده. (آنندراج). کسی که دیگری را خوار می بیند. (اقرب الموارد). رجوع به استذلال شود
نعت فاعلی از استلاب. رباینده. (از منتهی الارب). مختلس. (از اقرب الموارد). رجوع به استلاب شود، در اصطلاح فقهی، آنکه مالی را از محل غیر حرز آشکارا می رباید و فرار می کند بدون آنکه محارب باشد. مجازات مستلب تعزیر است
نعت فاعلی از استلاب. رباینده. (از منتهی الارب). مختلس. (از اقرب الموارد). رجوع به استلاب شود، در اصطلاح فقهی، آنکه مالی را از محل غیر حِرز آشکارا می رباید و فرار می کند بدون آنکه محارب باشد. مجازات مستلب تعزیر است
خوار خوار داشته خوار کننده خوار پندارنده ذلیل شمرده خوارداشته: دوستیها ضعیف و عداوتها قوی و نیک مردان رنجور و مستذل و شریران فارغ و محترم، خوار زبون ذلیل
خوار خوار داشته خوار کننده خوار پندارنده ذلیل شمرده خوارداشته: دوستیها ضعیف و عداوتها قوی و نیک مردان رنجور و مستذل و شریران فارغ و محترم، خوار زبون ذلیل