جدول جو
جدول جو

معنی مستقتل - جستجوی لغت در جدول جو

مستقتل(مُ تَتِ)
نعت فاعلی از استقتال. باک ندارندۀ موت جهت دلاوری. (از منتهی الارب). مستمیت و فداکار و از جان گذشته. (از اقرب الموارد). رجوع به استقتال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستقل
تصویر مستقل
کسی که آزادانه امور خود را اداره کند و به دیگری حق مداخله ندهد، آزاد و مختار، در علوم سیاسی دارای استقلال، جداگانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستقبل
تصویر مستقبل
استقبال کننده، پیشواز رونده، پیش آینده، زمان آینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستقبل
تصویر مستقبل
آینده، زمان آینده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ تِ)
نعت فاعلی از مصدر استبتال. قلمه ای که ازخرمابن جدا شده باشد. (اقرب الموارد). نهال از درخت مستغنی شونده. (منتهی الارب). رجوع به استبتال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استقاله. اقاله خواهنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استقاله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
نعت فاعلی از استقفال. شخص بخیل و ممسک. (از اقرب الموارد). رجوع به استقفال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ)
نعت فاعلی از استقبال. روی به چیزی آرنده. (غیاث) (آنندراج). کسی که در مقابل و محاذات چیزی قرار گیرد چون در مقابل قبله. (از اقرب الموارد). رجوع به استقبال شود، در اصطلاح فقهی، کسی که به طرف قبله متوجه است، پیش آینده. (غیاث) (آنندراج). مقابل مستدبر. (از اقرب الموارد). پیشوازکننده. به پیشواز شونده. پذیره آینده، زمانۀ پیش آینده که مقابل ماضی و حال است. (غیاث) (آنندراج). زمانی که بعد از حال آید. استقبال. (از اقرب الموارد). مستقبل. (از المنجد). زمانی که منتظر بوجود آمدن آن باشی پس از زمانی که در آن هستی، و بدین نام خوانده شده است بسبب اینکه زمان به استقبال آن میرود. (از تعریفات جرجانی). مضارع. غابر. آینده:
بیش از همه شاهانست از ماضی و مستقبل
بیش از همه میران است از شیری و از شاری.
منوچهری.
همچنین هر کس به اندازۀنظر
غیب مستقبل ببیند خیر و شر.
مولوی (مثنوی).
که چه خواهم خورد مستقبل عجب
لوت فردا از کجا سازم طلب.
مولوی (مثنوی).
- امثال:
المستقبل کشاف
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَ)
نعت مفعولی از استقبال. آنچه بسوی آن روی آورند. (از اقرب الموارد). رجوع به استقبال شود، زمانی که بعد از حال آید. مستقبل. (المنجد) ، در اصطلاح مصوران، تمام رخ. تصویر دوچشمی. تصویر که دو چشم و هر دو رخساره دارد در مقابل نیمرخ که به اصطلاح مصوران تصویر یک چشمی را گویند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت مفعولی از استقاله. رجوع به استقاله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
پیش شونده از صف. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آمادگی کننده کار. (از منتهی الارب). آماده شونده برای امری. (از اقرب الموارد). رجوع به استنتال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستقبل
تصویر مستقبل
پیش آینده، استقبال، پیشواز کننده، آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
بردارنده و حمل کننده، آزاد و مختار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
((مُ تَ قِ لّ))
آزاد، مختار، دارای استقلال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقبل
تصویر مستقبل
((مُ تِ بِ))
استقبال کننده، به پیشواز رونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقبل
تصویر مستقبل
((مُ تَ بَ))
زمان آینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
جداسر، خودپا، خودسر، ناوابسته، بدون وابستگی، خود سالار
فرهنگ واژه فارسی سره
آتی، آتیه، آینده
متضاد: حال، گذشته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
Autonomous, Independent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
autonome, indépendant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
자율적인 , 독립적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
özerk, bağımsız
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
otonom, mandiri
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
স্বায়ত্তশাসিত , স্বাধীন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
स्वायत्त , स्वतंत्र
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
autonomo, indipendente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
автономний , незалежний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
autónomo, independiente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
autonoom, onafhankelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
автономный , независимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
autonomiczny, niezależny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
autonom, unabhängig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
autônomo, independente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آینده
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مستقل
تصویر مستقل
自主的 , 独立的
دیکشنری فارسی به چینی