- مستغرق
- غوطه ورشونده، فرورونده در آب، کسی که سخت سرگرم کاری باشد
معنی مستغرق - جستجوی لغت در جدول جو
- مستغرق
- غوطه ور شده و فرو رفته در آب
- مستغرق ((مُ تَ رِ))
- فرو رونده، غوطه ور شده، غرقه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث مستغرق
جمع مستغرق درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده را نکنند)
خاور شناس
غریب شمرده، عجیب وغریب، بیگانه
خندنده گزافخند، خور بر شناس (خور بر مغرب) باور نکردنی دور از باور غریب شمرده شگفت دانسته: و از آن تاریخ علوم مستطرف و فنون مستحدث و صنایع مستغرب که حکماء اروپا اساس آنها را. . بر پا ساخته بودند. . انتشار همی گرفت. کسی که بزبانها و آداب و عادات غربیان (اروپاییان و آمریکاییان) آگاه است مقابل مستشرق، جمع مستغربین
خاور شناس
((مُ تَ رِ))
فرهنگ فارسی معین
کسی که به زبان ها و آداب و عادات غریبان (اروپاییان و آمریکاییان) آگاه است، مقابل مستشرق، جمع مستغربین
کسی که آشنا و دانا به اوضاع و احوال ملل مشرق زمین است، خاورشناس
آنکه به بردگی گرفته شده
دزدیده دزدیده شده دزد گوش گرفتار شده برده گشته
ژرف کاوی، غوته خوردن همه را فرا گرفتن همه را فرا رسیدن، غرق شدن غرقه گشتن، فرو رفتن در امری سخت سر گرم شدن بکاری تعمق
پارسی تازی شده استورک دیبای زرباف پرند ستبر و نام درختچه ای که در گرمسیرایران می روید استخرک دیبای ستبر استبرک، نام دو گونه درختچه از تیره کتوسها که در هند و مالزی و در جنوب ایران در نقاط گرمسیر و سواحل دریای عمان و خلیج فارس میرویند و از گیاهان کاچوئی ایران هستند. استخر
دارای وثوق و اطمینان
ناپسند، نفرت انگیز
پاک دامن، پارسا، زن
استنطاق کننده، بازپرس
عالی، ممتاز، گران بها
ثروتمند، توانگر، بی نیاز
تازه، نو، شگفت، طرفه، عجیب
استخراج کننده، بیرون آورنده
راست و درست، دارای نظم و ترتیب
تدارک شده، تلافی شده، رفع توهم شده
حقوق و مواجب دائمی و همیشگی، ماهیانه
کسی که استغفار می کند، آمرزش خواهنده
ظریف، زیبا، چیزی که ظریف و زیبا ساخته شده
کسی که طلب یاری و فریادرسی کند، استغاثه کننده
سخت به کاری مشغول شدن، بیش از حد به چیزی توجه کردن، در علم منطق همه را فراگرفتن، شامل همه شدن، در تصوف توجه کامل سالک به گفتن ذکر، چنان که از خودبی خود شود، مقام بی خودی و فنا، کنایه از از بین رفتن، نابود شدن
کسی که از اعراب تقلید می کند، عجم داخل شده در میان اعراب
کسی که از او استغاثه شده، کسی که از او فریادخواهی شده، استغاثه، دادخواهی
وامدار