جدول جو
جدول جو

معنی مستعلیات - جستجوی لغت در جدول جو

مستعلیات
(مُ تَ لَ)
جمع واژۀ مستعلیه. حروفی که خواندن آنها زبان را به حنک اعلی بردارد، و بعضی نوشته اند که سر زبان به کام رود و آن هفت حرف است: صاد و ضاد و طاء و ظاء و خاء معجمه و غین معجمه و قاف، و حروف منخفضه سوای اینها است. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مستعلیه شود
لغت نامه دهخدا
مستعلیات
جمع مستعلیه، کامی ها وات های کامی:، غ قاف صاد ضاد طا ظا
تصویری از مستعلیات
تصویر مستعلیات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستدعیات
تصویر مستدعیات
مستدعا، درخواست شده، خواهش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستغلات
تصویر مستغلات
جمع واژۀ مستغل، خانه یا دکان که به اجاره بدهند، ملکی که درآمد مرتب داشته باشد، زمینی که از آن غله بردارند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ نی یا)
جمع واژۀ مستثناه. جداشده ها. استثناها: عبد و امه و خانه و اسب سواری و شمشیر از مستثنیات دین است. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مستثناه و مستثنی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ لی یا)
حوادث آینده و زمانهای آینده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَ)
جمع واژۀ مستعجله. رجوع به مستعجله شود، گویند: هذه مستعجلات الطریق، یعنی نزدیکی و کوتاهی راه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
جمع واژۀ مستحیله و مستحیل. محالات و چیزهای ناممکن. (ناظم الاطباء). رجوع به مستحیل و مستحیله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَ)
جمع واژۀ مستدعیه. عرایض و چیزهای درخواست شده و استدعاشده. (ناظم الاطباء). تقاضاها. درخواستها: عرض مطالب مستدعیات اکثر صاحب جمعان به ناظر بیوتات تعلق دارد. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 12). (معیران) مستدعیات خود را بدون واسطه مشافههً عرض.... می داشته اند. (تذکرهالملوک ص 21). رجوع به مستدعیه و مستدعی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَ)
جمع واژۀ مستملک و مستملکه. املاک
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَ)
جمع واژۀ مستعمره. رجوع به مستعمره و استعمار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَ)
جمع واژۀ مستوعل و مستوعله. رجوع به مستوعل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَذْ ذا)
جمع واژۀ مستلذ و مستلذه. چیزهای مرغوب که بدان لذت گیرند. (غیاث) (آنندراج). رجوع به مستلذ و استلذاذ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قِلْ لا)
جمع واژۀ مستقله. رجوع به مستقله و مستقل شود.
- مستقلات عقلیه، یکی از دو قسم دلیل عقلی است و آن مستقلاً از عقل بدست می آید بدون اینکه نظر شارع اسلام در آن دخالت داشته باشد، مانند این قاعده ’قانون برای انسان است نه انسان برای قانون’. و قسم دیگر دلیل عقلی، استلزامات عقلیه است که بوسیلۀ حکم شرعی بدست می آید. (از فرهنگ حقوقی).
، چیزهایی خاص و مخصوص و املاک از قبیل دکان و کاروانسرا و حمام وخانه و جز آن که مالک از کرایۀ آنها منتفع گردد. (ناظم الاطباء). اما در این معنی تحریر نادرستی است ازمستغلات. رجوع به مستغلات شود: اکثر مواضع نواحی و باغات قصبه و مستقلات شهر اردو و متاع او بود. (کتاب نگارستان از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَلْ لا)
جمع واژۀ مستغل. آنچه از محصول زمین و از قبیل آن بدست آید. (اقرب الموارد). برای اطلاع بر کیفیت مستغلات از نظر مالیاتی رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 2 ص 94 شود، هر ملک غله خیز. (ناظم الاطباء) [: گور خانه یوسف (ع) را] اوقاف بسیار باشد از دیه ها و مستغلات در بیت المقدس. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 60). دانم که عشر و خمس این غلات و نزل و ربع این مستغلات به دواوین سلاطین نمیدهی. (سندبادنامه ص 166). و ضامن مستغلات را که دخل میرسد و به مشروط وفا نکرده است در استیفای مضمون سخت نگیرد. (مجالس سعدی ص 23). شغل مشارالیه [وزیر سرکار] نسق املاک و زراعات و آبادی باغات و مستغلات و طواحین و قنوات است. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 44 و 46 و 50). از برای مستغلات سرکار خاصۀ شریفه ضابط و مستأجر بهم رسانید. (تذکرهالملوک ص 45).
- مستغلات دیوانی، مستغلات متعلق به بیت المال و مملکت. درمقابل مستغلات خاصه: شغل مشارالیه [ضابطه نویس] آن است که محصولات و مستغلات دیوانی تمام ممالک محروسه و وجوه راهداری... (تذکرهالملوک ص 41).
، انبار غله. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لی یَ)
تأنیث مستعلی. رجوع به مستعلی شود، حروف مستعلیه، حروف مستعلی. رجوع به مستعلی و مستعلیات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَعَلْ لِ)
علاقه ها و توابع و لواحق و لوازم و ملزومات و متملکات و چیزهائی که در ملک کسی باشد. (ناظم الاطباء) ، فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه محسوب به خانه باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). کسان. خاصۀ مردم. حرم. جمع واژۀ متعلقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متعلقه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متعلمات
تصویر متعلمات
جمع متعلمه، میلاوان شاگردان جمع متعلمه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مستلذه (مستلذ) : زاهدکسی باشد که او را بدانچه تعلق بدنیا دارد مانند ماکل و مشارب و ملابس و مساکن و مشتهیات و مشتلذات دیگر... رغبت نبود، جمع مستلذه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مستغله، جورتکخیزان جمع مستغله (مستغل) : ازغایت فناوبی تکلفی که داشت بجزوی که از مستغلاتش حاصل میشد گوشه قناعت را گرفته. توضیح در تداول فارسی غالبا بصیغه اسم فاعل تلفظ شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعلیه
تصویر مستعلیه
مستعلیه در فارسی مونث مستعلی و کامی وات کامی
فرهنگ لغت هوشیار
علاقه ها و توابع، ملزومات و متملکات، فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه مسوب به خانه باشد، کسان، حاصه مردم، حرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعدیات
تصویر متعدیات
جمع متعدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجلیات
تصویر متجلیات
جمع متجلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحلیات
تصویر متحلیات
جمع متحلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستملکات
تصویر مستملکات
جمع مستملکه، ویسان جمع مستملکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعمرات
تصویر مستعمرات
جمع مستعمره، جمع مستعمره، ویرانستان ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مستعمله، ساخته ها کار های دستی هنرهای دستی کار برده ها جمع مستعمله (مستعمل) : ساخته ها بعمل آمده ها: ده هزارطاق جامه از مستعملات آن نواحی بدهد بیرون هدیه نوروز و مهرگان، بکاربرده ها مرصع ازالماس برلیان کمه از ملایس خاصه همایون و مستعملات مخصوص شخص اقدس شهریاری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدعیات
تصویر مستدعیات
جمع مستدعیه، در خواست ها جمع مستدعیه (مستدعی) در خواستها تقاضاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستثنیات
تصویر مستثنیات
جمع مستثنیه، جزانها، مگرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتالیات
تصویر متتالیات
جمع متتالیه، در پی آیندان جمع متتالیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعمرات
تصویر مستعمرات
((مُ تَ مَ))
جمع مستعمره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعلقات
تصویر متعلقات
((مُ تَ عَ لِّ))
جمع متعلقه، وابسته ها، ضمایم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستغلات
تصویر مستغلات
((مُ تَ غِ لّ))
جمع مستغل
فرهنگ فارسی معین
توابع، ضمایم، لواحق، وابستگان، وابسته ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد