جمع واژۀ مستعلیه. حروفی که خواندن آنها زبان را به حنک اعلی بردارد، و بعضی نوشته اند که سر زبان به کام رود و آن هفت حرف است: صاد و ضاد و طاء و ظاء و خاء معجمه و غین معجمه و قاف، و حروف منخفضه سوای اینها است. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مستعلیه شود
جَمعِ واژۀ مستعلیه. حروفی که خواندن آنها زبان را به حنک اعلی بردارد، و بعضی نوشته اند که سر زبان به کام رود و آن هفت حرف است: صاد و ضاد و طاء و ظاء و خاء معجمه و غین معجمه و قاف، و حروف منخفضه سوای اینها است. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مستعلیه شود
جمع واژۀ مستدعیه. عرایض و چیزهای درخواست شده و استدعاشده. (ناظم الاطباء). تقاضاها. درخواستها: عرض مطالب مستدعیات اکثر صاحب جمعان به ناظر بیوتات تعلق دارد. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 12). (معیران) مستدعیات خود را بدون واسطه مشافههً عرض.... می داشته اند. (تذکرهالملوک ص 21). رجوع به مستدعیه و مستدعی ̍ شود
جَمعِ واژۀ مستدعیه. عرایض و چیزهای درخواست شده و استدعاشده. (ناظم الاطباء). تقاضاها. درخواستها: عرض مطالب مستدعیات اکثر صاحب جمعان به ناظر بیوتات تعلق دارد. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 12). (معیران) مستدعیات خود را بدون واسطه مشافههً عرض.... می داشته اند. (تذکرهالملوک ص 21). رجوع به مستدعیه و مُستدعی ̍ شود
جمع واژۀ مستقله. رجوع به مستقله و مستقل شود. - مستقلات عقلیه، یکی از دو قسم دلیل عقلی است و آن مستقلاً از عقل بدست می آید بدون اینکه نظر شارع اسلام در آن دخالت داشته باشد، مانند این قاعده ’قانون برای انسان است نه انسان برای قانون’. و قسم دیگر دلیل عقلی، استلزامات عقلیه است که بوسیلۀ حکم شرعی بدست می آید. (از فرهنگ حقوقی). ، چیزهایی خاص و مخصوص و املاک از قبیل دکان و کاروانسرا و حمام وخانه و جز آن که مالک از کرایۀ آنها منتفع گردد. (ناظم الاطباء). اما در این معنی تحریر نادرستی است ازمستغلات. رجوع به مستغلات شود: اکثر مواضع نواحی و باغات قصبه و مستقلات شهر اردو و متاع او بود. (کتاب نگارستان از آنندراج)
جَمعِ واژۀ مستقله. رجوع به مستقله و مستقل شود. - مستقلات عقلیه، یکی از دو قسم دلیل عقلی است و آن مستقلاً از عقل بدست می آید بدون اینکه نظر شارع اسلام در آن دخالت داشته باشد، مانند این قاعده ’قانون برای انسان است نه انسان برای قانون’. و قسم دیگر دلیل عقلی، استلزامات عقلیه است که بوسیلۀ حکم شرعی بدست می آید. (از فرهنگ حقوقی). ، چیزهایی خاص و مخصوص و املاک از قبیل دکان و کاروانسرا و حمام وخانه و جز آن که مالک از کرایۀ آنها منتفع گردد. (ناظم الاطباء). اما در این معنی تحریر نادرستی است ازمستغلات. رجوع به مستغلات شود: اکثر مواضع نواحی و باغات قصبه و مستقلات شهر اردو و متاع او بود. (کتاب نگارستان از آنندراج)
جمع واژۀ مستغل. آنچه از محصول زمین و از قبیل آن بدست آید. (اقرب الموارد). برای اطلاع بر کیفیت مستغلات از نظر مالیاتی رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 2 ص 94 شود، هر ملک غله خیز. (ناظم الاطباء) [: گور خانه یوسف (ع) را] اوقاف بسیار باشد از دیه ها و مستغلات در بیت المقدس. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 60). دانم که عشر و خمس این غلات و نزل و ربع این مستغلات به دواوین سلاطین نمیدهی. (سندبادنامه ص 166). و ضامن مستغلات را که دخل میرسد و به مشروط وفا نکرده است در استیفای مضمون سخت نگیرد. (مجالس سعدی ص 23). شغل مشارالیه [وزیر سرکار] نسق املاک و زراعات و آبادی باغات و مستغلات و طواحین و قنوات است. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 44 و 46 و 50). از برای مستغلات سرکار خاصۀ شریفه ضابط و مستأجر بهم رسانید. (تذکرهالملوک ص 45). - مستغلات دیوانی، مستغلات متعلق به بیت المال و مملکت. درمقابل مستغلات خاصه: شغل مشارالیه [ضابطه نویس] آن است که محصولات و مستغلات دیوانی تمام ممالک محروسه و وجوه راهداری... (تذکرهالملوک ص 41). ، انبار غله. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ مستغل. آنچه از محصول زمین و از قبیل آن بدست آید. (اقرب الموارد). برای اطلاع بر کیفیت مستغلات از نظر مالیاتی رجوع به تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 2 ص 94 شود، هر ملک غله خیز. (ناظم الاطباء) [: گور خانه یوسف (ع) را] اوقاف بسیار باشد از دیه ها و مستغلات در بیت المقدس. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 60). دانم که عشر و خمس این غلات و نزل و ربع این مستغلات به دواوین سلاطین نمیدهی. (سندبادنامه ص 166). و ضامن مستغلات را که دخل میرسد و به مشروط وفا نکرده است در استیفای مضمون سخت نگیرد. (مجالس سعدی ص 23). شغل مشارالیه [وزیر سرکار] نسق املاک و زراعات و آبادی باغات و مستغلات و طواحین و قنوات است. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 44 و 46 و 50). از برای مستغلات سرکار خاصۀ شریفه ضابط و مستأجر بهم رسانید. (تذکرهالملوک ص 45). - مستغلات دیوانی، مستغلات متعلق به بیت المال و مملکت. درمقابل مستغلات خاصه: شغل مشارالیه [ضابطه نویس] آن است که محصولات و مستغلات دیوانی تمام ممالک محروسه و وجوه راهداری... (تذکرهالملوک ص 41). ، انبار غله. (ناظم الاطباء)
علاقه ها و توابع و لواحق و لوازم و ملزومات و متملکات و چیزهائی که در ملک کسی باشد. (ناظم الاطباء) ، فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه محسوب به خانه باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). کسان. خاصۀ مردم. حرم. جمع واژۀ متعلقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متعلقه شود
علاقه ها و توابع و لواحق و لوازم و ملزومات و متملکات و چیزهائی که در ملک کسی باشد. (ناظم الاطباء) ، فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه محسوب به خانه باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). کسان. خاصۀ مردم. حرم. جَمعِ واژۀ متعلقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متعلقه شود
جمع مستغله، جورتکخیزان جمع مستغله (مستغل) : ازغایت فناوبی تکلفی که داشت بجزوی که از مستغلاتش حاصل میشد گوشه قناعت را گرفته. توضیح در تداول فارسی غالبا بصیغه اسم فاعل تلفظ شود
جمع مستغله، جورتکخیزان جمع مستغله (مستغل) : ازغایت فناوبی تکلفی که داشت بجزوی که از مستغلاتش حاصل میشد گوشه قناعت را گرفته. توضیح در تداول فارسی غالبا بصیغه اسم فاعل تلفظ شود
جمع مستعمله، ساخته ها کار های دستی هنرهای دستی کار برده ها جمع مستعمله (مستعمل) : ساخته ها بعمل آمده ها: ده هزارطاق جامه از مستعملات آن نواحی بدهد بیرون هدیه نوروز و مهرگان، بکاربرده ها مرصع ازالماس برلیان کمه از ملایس خاصه همایون و مستعملات مخصوص شخص اقدس شهریاری است
جمع مستعمله، ساخته ها کار های دستی هنرهای دستی کار برده ها جمع مستعمله (مستعمل) : ساخته ها بعمل آمده ها: ده هزارطاق جامه از مستعملات آن نواحی بدهد بیرون هدیه نوروز و مهرگان، بکاربرده ها مرصع ازالماس برلیان کمه از ملایس خاصه همایون و مستعملات مخصوص شخص اقدس شهریاری است