جدول جو
جدول جو

معنی متعلقات

متعلقات((مُ تَ عَ لِّ))
جمع متعلقه، وابسته ها، ضمایم
تصویری از متعلقات
تصویر متعلقات
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متعلقات

متعلقات

متعلقات
علاقه ها و توابع، ملزومات و متملکات، فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه مسوب به خانه باشد، کسان، حاصه مردم، حرم
فرهنگ لغت هوشیار

متعلقات

متعلقات
علاقه ها و توابع و لواحق و لوازم و ملزومات و متملکات و چیزهائی که در ملک کسی باشد. (ناظم الاطباء) ، فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه محسوب به خانه باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). کسان. خاصۀ مردم. حرم. جَمعِ واژۀ متعلقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متعلقه شود
لغت نامه دهخدا

متعلقان

متعلقان
جمع متعلق. خویشاوندان. (ناظم الاطباء) : و اهل و متعلقان در آن حالت می گریستند. (انیس الطالبین ص 33). و چون به منزل رسیدم نخواستم نیز که هیچکس از متعلقان از حال من باخبر شود. (انیس الطالبین ص 30). دست تناول به طعام آنگه برند که متعلقان و زیردستان بخورند. (گلستان). کسی از متعلقان منش برحسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند. (گلستان). متعلقانش را که نظر در کار او بود و شفقت به روزگاراو، پندش دادند وبندش نهادند و سودی نکرد. (گلستان چ قریب ص 134)
لغت نامه دهخدا