- مستعار
- چیزی که عاریه گرفته شده، به عاریت خواسته شده
معنی مستعار - جستجوی لغت در جدول جو
- مستعار
- عاریتی
- مستعار ((مُ تَ))
- به عاریت گرفته شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که از او استعانت می کنند
به عاریت خواهنده، عاریت گیرنده
رایزن، کسی که با او مشورت می کنند، طرف مشورت
سلاکیده سلاک شده (سلاک اجاره) زنهار خواسته اجاره شده، امان خواسته
سپنج خواه سپنج گیرنده آنکه چیزی بعاریت گیرد عاریت خواه، جمع مستعیرین
استعمار کننده
خوابگزاریده
آنکه یاری از او خواهند
کنکاش خواسته شده، طلب مشورت کننده، مصلحت گذاری، رای زن
((مُ تَ))
فرهنگ فارسی معین
طرف مشورت، رایزن، متخصصی که از کشورهای خارج برای اصلاح وزارتخانه یا اداره ای استخدام کنند، سفارت رای زن سفارت
مرماخوز: اگر خواهی زتب زنهار زنهار کفی از داروی مستار دست آر. (محمود تانیسری)
عاریت آورده شده برای او، در علوم ادبی در بیان، کلمه ای که به مستعارمنه تشبیه می شود
در بیان، مشبه به در استعاره، عاریت گرفته شده از او
در استعاره مشبه به را مستعار منه نامند
سپنج آورده (بن) در استعار ه مشبه را مستعارله نامند
سپنج گرفته
معاون، آسیستان
رایخواهی
تر سیدن در دل
از دانه های خوردنی مرجمک هم آوای مردمک دانژه
آباد خواهی، ماند گار ساختن طلب آبادانی کردن آبادانی خواستن، تسلط مملکتی قوی بر مملکتی ضعیف بقصد استفاده از منابع طبیعی و ثروت کشور و نیروی انسانی افراد آن ببهانه نابجای ایجاد آبادی و رهبری مردم آن بسوی ترقی
سخت شدن کار
چیزی را به عاریه گرفتن
عاریت گرفتن ایرمان گرفتن بعاریت خواستن، یکی از انواع مجازاست و آن عبارتست از اضافت مشبه به بمشبه با علاقه پس اگر مشبه به ذکر و مشبه ترک شوداستعاره مصرحه است و اگر عکس شود استعاره مکنیه
پیروی: به روش دیگری رفتن، خواربار داشتن
پایدار، ثابت، متقن، پا برجا، راسخ، متین، محکم، امین
پگه خوانی خواندن خروس در پگاه (سحر)
پنهان کردن چیزی
یاری ده، مدد کننده