جدول جو
جدول جو

معنی مستطر - جستجوی لغت در جدول جو

مستطر
(مُ تَ طِ)
نعت فاعلی از استطار. نویسنده. کاتب. (اقرب الموارد). رجوع به استطار شود
لغت نامه دهخدا
مستطر
(مُ تَ طَ)
نعت مفعولی از استطار. مکتوب. نوشته شده. (اقرب الموارد) : و کل صغیرو کبیر مستطر. (قرآن 53/54). رجوع به استطار شود
لغت نامه دهخدا
مستطر
نویسنده و کاتب
تصویری از مستطر
تصویر مستطر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستقر
تصویر مستقر
جای گرفته، قرارگاه، جای قرار گرفتن، مقر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستتر
تصویر مستتر
پنهان، پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستور
تصویر مستور
پوشیده، درپرده، دارای پوشش، پاک دامن، عفیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستطرف
تصویر مستطرف
تازه، نو، شگفت، طرفه، عجیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستطیر
تصویر مستطیر
پراکنده، منتشر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستگر
تصویر مستگر
رنجور، آزرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساطر
تصویر مساطر
مسطرها، سطرآراها، خط کش ها، جمع واژۀ مسطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستتر
تصویر مستتر
جایی که در آن پنهان می شوند، نهانگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
دائم، همیشه، پیوسته، دائمی و همیشگی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از استطراب. طرب خواه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آنکه به آواز و سرود ’حداء’ شتران را بطرب و حرکت آرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استطراب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از استطراد. آنکه از پیش دشمن هزیمت کند برای فریفتن او. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استطراد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ)
نعت مفعولی از استطراف. آنکه خانه زاد و از نتایج صاحب خود نباشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هر گیاه که هنوز در غلاف خود باشد، مال نو، مستطرف الایام، اول زمانه: فعلته فی مستطرف الایام. (منتهی الارب) ، طرفه و نوشمرده، نویافته و پیداکرده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خوش و شگفت دیده. (منتهی الارب). رجوع به استطراف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از استطراف. آنکه نو می شمارد چیزی را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، آنکه از نو پیدا می کند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به استطراف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
نعت فاعلی از استطراق. آنکه از کاهن فال سنگک زدن خواهد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بعاریت خواهنده گشن را. (منتهی الارب). رجوع به استطراق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستطب
تصویر مستطب
درمانپرس پزشکجوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
قرار گیرنده و ساکن و متمکن و ثابت شونده در جایی
فرهنگ لغت هوشیار
درگذرنده و رونده، دائمی و پایدار پی در پی رونده بر کی روش و حالت واحد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستور
تصویر مستور
پوشیده شده، نهانی، در پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستطیر
تصویر مستطیر
درخشان، منتشر
فرهنگ لغت هوشیار
مرماخوز: اگر خواهی زتب زنهار زنهار کفی از داروی مستار دست آر. (محمود تانیسری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستتر
تصویر مستتر
پوشیده شده، پنهان، مستور، نهان
فرهنگ لغت هوشیار
خانه زاد، نو بر نو رس، شگفت، بر گزیده نازکساخت درمک (ظریف) تازه نو، شگفت عجیب طرفه، برگزیده منتخب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستطیر
تصویر مستطیر
((مُ تَ))
درخشان، منتشر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستتر
تصویر مستتر
((مُ تَ تَ))
پوشیده شده، پنهان شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستور
تصویر مستور
((مَ))
پوشیده، پنهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
((مُ تَ مِ رّ))
پیوسته، همیشه، ادامه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
((مُ تَ قَ رّ))
پایدار، استوار، استقرار یافته، قرار گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستطرف
تصویر مستطرف
((مُ تَ رَ))
نو، تازه، شگفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستتر
تصویر مستتر
نهان، پنهان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستقر
تصویر مستقر
ماندگار، برپا شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
پیوسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مستمر
تصویر مستمر
Persistent
دیکشنری فارسی به انگلیسی