- مستصحب
- همدم، همدم خواه یارگیرنده همدم خواهنده، یار یاور، همراه دارنده: جلمه آن اجزا باسایرکتب نفیس که پیوسته مستصحب آن بودی ضایع شده بود
معنی مستصحب - جستجوی لغت در جدول جو
- مستصحب ((مُ تَ حِ))
- یار گیرنده، همدم خواهنده، یار، یاور، همراه دارنده
- مستصحب
- همراه، یار، ملازم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کار دشوار
شایسته
عملی که بجا آوردنش ثواب داشته باشد
عملی که به جا آوردنش ثواب داشته باشد و ترک آن گناه و عقاب نداشته باشد، دوست داشتنی، نیکو و پسندیده، دوست داشته شده
هم نشین خواستن، یاری خواستن، با خود داشتن، پیشین روایی: دستور یا فرمان پیشین و گذشته را هم اکنون پذیرفتن و روا داشتن دشوار شدن کار بهمراهی خواستن بصحبت و همدلی خواستن، یاری خواستن، همراه بردن با خود داشتن، باقی داشتن چیزی به حالت سابق آن آنکه امر مورد شکی را بر حالت سابق آن از جهت آثار حقوقی ثابت بداریم. بنابراین سه رکن دارد: یقین بان در رمان سابق، شک بان در زمان بعد، ثابت داشتن آثار یقین در زمان شک، جمع استصحابات
پاکیزه و تصفیه شده
گوارا، مطبوع و خوشایند
اجابت کننده، قبول کننده
موجب، سبب، دنباله رو، پیرو
مستلزم، ایجاب کننده، سزاوار
غریب شمرده، عجیب وغریب، بیگانه
جلب کننده به سوی خود، کشاننده
حکم دادن به باقی بودن حالت سابق، هنگام شک داشتن در یک حکم مثلاً درصورت غیبت طولانی مدت کسی حکم به زنده بودن او می دهند، کسی را به صحبت و معاشرت دعوت کردن
وحشت دارنده، دلتنگ و آزرده از کسی، وحشتناک
برآورده شده، اجابت شده، به اجابت رسیده، قبول شده
زشت شمرده شده، چیزی که به نظر زشت آمده، زشت وناپسند
پاک و پاکیزه، عنوان محترمانه در خطاب به شخص، خوشایند، شایسته مثلاً کتاب مستطاب
کسی که از اعراب تقلید می کند، عجم داخل شده در میان اعراب
مستحبه در فارسی مونث مستحب روا چنب، خواستنی دلخواه مونث مستحب جمع مستحبات
اجابت کننده، جواب گوینده
کشاننده جلب کننده کشاننده
قبول کرده شده، پذیرفته، مقبول، انجام یافته، برآورده، درگیر شده، روا
وامدار
از ریشه پارسی ادب آموزنده
از ریشه پارسی دنباله رو سپس رو
خندنده گزافخند، خور بر شناس (خور بر مغرب) باور نکردنی دور از باور غریب شمرده شگفت دانسته: و از آن تاریخ علوم مستطرف و فنون مستحدث و صنایع مستغرب که حکماء اروپا اساس آنها را. . بر پا ساخته بودند. . انتشار همی گرفت. کسی که بزبانها و آداب و عادات غربیان (اروپاییان و آمریکاییان) آگاه است مقابل مستشرق، جمع مستغربین
لغزشجوی، ور تنیتار (عوض گیرنده)، شکوخه خواهنده (شکوخ لغزش) لغزش جوینده، عوض گیرنده، جمع مستعقبین
گشن خواهنده، دشنامگوی، سخن زشت آورنده عجمی که داخل عرب شود، عجمی که تقلیدعرب کند عرب نما، سخن زشت عربی آورنده، جمع مستعربین
گوارا، خوشایند گوارا جوی، گوارا خواه گوارا و شیرین یافته گوارا شده، مطبوع خوشایند: و از قصاید و مقطعات درست ترکیب... از دواوین مشهورمعروف واشعارمستعذب مستحسن درفنون مختلف و انواع متفرق طرفی تمام یاد گیرد... . آب شیرین و گوارا یابنده (خواهنده نوشاننده)، جمع مستعذبین
پاکیزه شونده پاک گردنده، پاک منزه
خوش و نیکو و پسندیده و شایسته