- مستشرق
- خاور شناس
معنی مستشرق - جستجوی لغت در جدول جو
- مستشرق
- خاور شناس
- مستشرق ((مُ تَ رِ))
- شرق شناس. کارشناس
- مستشرق
- کسی که آشنا و دانا به اوضاع و احوال ملل مشرق زمین است، خاورشناس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مستشرقه در فارسی مونث مستشرق بنگرید به مستشرق مونث مستشرق
جمع مستشرق، خورایشناسان جمع مستشرق درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
عالی، ممتاز، گران بها
غوطه ورشونده، فرورونده در آب، کسی که سخت سرگرم کاری باشد
در نگرنده، بلند، چیره آنکه چیزی را تحت نظر خود قرار میدهد، مسلط، مرتفع بلند
غوطه ور شده و فرو رفته در آب
آنکه به بردگی گرفته شده
دزدیده دزدیده شده دزد گوش گرفتار شده برده گشته
خورای شناسی: خورای شناس شدن تحقیق در ادبیات علوم آداب و رسوم شرقیان از طرف دانشمندان مغرب زمین شرق شناسی خاورشناسی
پارسی تازی شده استورک دیبای زرباف پرند ستبر و نام درختچه ای که در گرمسیرایران می روید استخرک دیبای ستبر استبرک، نام دو گونه درختچه از تیره کتوسها که در هند و مالزی و در جنوب ایران در نقاط گرمسیر و سواحل دریای عمان و خلیج فارس میرویند و از گیاهان کاچوئی ایران هستند. استخر
دارای وثوق و اطمینان
ناپسند، نفرت انگیز
پاک دامن، پارسا، زن
استنطاق کننده، بازپرس
راه راست جوینده، سالک
تازه، نو، شگفت، طرفه، عجیب
استخراج کننده، بیرون آورنده
راست و درست، دارای نظم و ترتیب
غریب شمرده، عجیب وغریب، بیگانه
تدارک شده، تلافی شده، رفع توهم شده
حقوق و مواجب دائمی و همیشگی، ماهیانه
کسی که با دیگری مشورت کند، مشورت کننده
شادشونده از خبر خوش، شادمان، بشارت دهنده
ظریف، زیبا، چیزی که ظریف و زیبا ساخته شده
رایزن، کسی که با او مشورت می کنند، طرف مشورت
بیمارستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شفا خانه، دار الشّفا، مارستان، بیمارسان، هروانه گه
شفا خانه، دار الشّفا، مارستان، بیمارسان، هروانه گه
کسی که از اعراب تقلید می کند، عجم داخل شده در میان اعراب
مژده یافت گشاده روی دلخوش شاد شونده از خبرهای خوش، شادمان
وامدار