نعت فاعلی از استدامه. همیشه دارنده و درنگ نماینده. (آنندراج). همیشه. (ناظم الاطباء). درنگ کننده و یادوام چیزی را خواهنده. (اقرب الموارد). رجوع به استدامه شود: عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 414). اولیاء دولت را بر حفظ مصالح آن ملک مستقیم و مستدیم بداشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 46) ، نرمی کننده و آنکه نرمی می کند با غریم خود و بر رفق و مدارا مطالبۀ حق خود را از وی می کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، اوج گیرنده در هوا. (اقرب الموارد)
نعت فاعلی از استدامه. همیشه دارنده و درنگ نماینده. (آنندراج). همیشه. (ناظم الاطباء). درنگ کننده و یادوام چیزی را خواهنده. (اقرب الموارد). رجوع به استدامه شود: عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 414). اولیاء دولت را بر حفظ مصالح آن ملک مستقیم و مستدیم بداشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 46) ، نرمی کننده و آنکه نرمی می کند با غریم خود و بر رفق و مدارا مطالبۀ حق خود را از وی می کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، اوج گیرنده در هوا. (اقرب الموارد)
خدمت کننده. (آنندراج). کسی که خدمت خود می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که خادم می خواهد و از کسی خدمت میخواهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختدام شود
خدمت کننده. (آنندراج). کسی که خدمت خود می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که خادم می خواهد و از کسی خدمت میخواهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختدام شود
نعت فاعلی از استقدام. پیش درآینده. (از منتهی الارب). متقدم و پیش رونده بر قوم. (از اقرب الموارد). پیشرو، در پیش شدن خواهنده. (از منتهی الارب) ، دلیر و دلاور. (ناظم الاطباء). آنکه قدوم و شجاع باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به استقدام شود
نعت فاعلی از استقدام. پیش درآینده. (از منتهی الارب). متقدم و پیش رونده بر قوم. (از اقرب الموارد). پیشرو، در پیش شدن خواهنده. (از منتهی الارب) ، دلیر و دلاور. (ناظم الاطباء). آنکه قدوم و شجاع باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به استقدام شود
خواهنده از کسی که نسبت به کاری اهتمام ورزد، اهتمام ورزنده به کار قوم خود. (از اقرب الموارد). اندوهگین شونده و رنج برنده به کار قوم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به استهمام شود
خواهنده از کسی که نسبت به کاری اهتمام ورزد، اهتمام ورزنده به کار قوم خود. (از اقرب الموارد). اندوهگین شونده و رنج برنده به کار قوم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به استهمام شود
مستأمم. نعت فاعلی از مصدر استیمام، مادرگیرنده. (منتهی الارب). کسی را به مادری گیرنده. (اقرب الموارد) ، کسی را به امامت و پیشوایی برگزیننده. (اقرب الموارد). رجوع به استئمام و استیمام شود
مستأمم. نعت فاعلی از مصدر استیمام، مادرگیرنده. (منتهی الارب). کسی را به مادری گیرنده. (اقرب الموارد) ، کسی را به امامت و پیشوایی برگزیننده. (اقرب الموارد). رجوع به استئمام و استیمام شود
نعت فاعلی از احتدام. رجوع به احتدام شود، یوم محتدم، روزی سخت گرم. (آنندراج). خرجت فی نهار من القیظ محتدم. (از اقرب الموارد). ج، محتدمات ودیقۀ تابستان محتدم بود و چاهها مطموم و راهها مطموس و طریق اختیار متعذر. (ترجمه تاریخ یمینی ص 294) ، دم محتدم، خونی سخت سرخ گشته. (یادداشت مرحوم دهخدا). خون بسیار بسیار سرخ که مایل به سیاهی شود. (آنندراج)
نعت فاعلی از احتدام. رجوع به احتدام شود، یوم محتدم، روزی سخت گرم. (آنندراج). خرجت فی نهار من القیظ محتدم. (از اقرب الموارد). ج، محتدمات ودیقۀ تابستان محتدم بود و چاهها مطموم و راهها مطموس و طریق اختیار متعذر. (ترجمه تاریخ یمینی ص 294) ، دم محتدم، خونی سخت سرخ گشته. (یادداشت مرحوم دهخدا). خون بسیار بسیار سرخ که مایل به سیاهی شود. (آنندراج)
مستدم. نعت فاعلی از استدماء. آنکه به مدارا و نرمی حق خود را از غریم بستد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خون آرنده از بینی خود و سر پست کننده در آن حالت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استدماء شود
مستدم. نعت فاعلی از استدماء. آنکه به مدارا و نرمی حق خود را از غریم بستد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خون آرنده از بینی خود و سر پست کننده در آن حالت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استدماء شود