جدول جو
جدول جو

معنی مستخدمه - جستجوی لغت در جدول جو

مستخدمه
مستخدمه در فارسی مونث مستخدم: زاور پرستار پیشیار مونث مستخدم جمع مستخدمات. مونث مستخدم جمع مستخدمات
فرهنگ لغت هوشیار
مستخدمه
خادمه، خدمتکار، کلفت
متضاد: ارباب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستخدم
تصویر مستخدم
خدمتگزار، کسی که از او در برابر حقوق مشخص خدمت می خواهند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ مَ)
تأنیث مستقیم. رجوع به مستقیم و استقامه شود.
- مستقیمهالاضلاع، سطحی که کناره های وی راست و برابر باشد. (ناظم الاطباء).
- زاویۀ مستقیمه، زاویۀ راست
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ مَ)
زن تنگ کرده شرم به دارو. (از منتهی الارب). زن که داروهای عفص به کار برد: کتب عبدالملک الی الحجاج: یا ابن المستفرمه بعجم الزبیب !
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَ دَ)
گرفته. پوشیده. مطرفسه. مطنفسه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
خدمت خواهنده. (غیاث) (آنندراج). به خادمی گیرنده و کسی را به خدمت وادارکننده. (اقرب الموارد). رجوع به استخدام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَ)
کسی که از او خدمت خواهند. (غیاث) (آنندراج). کسی که دیگری او را به خدمت گرفته باشد. (اقرب الموارد). اجیر و آنکه مزد و اجرت می گیرد برای کار کردن و خدمت نمودن. (ناظم الاطباء). رجوع به استخدام شود، خدمتگزار. (لغات فرهنگستان). نوکر و خدمتکار. (ناظم الاطباء). خادم. چاکر. آدم، کارمند. کسی که در دستگاه دولت یا دستگاههای خصوصی حقوق بگیر است: همه را آزاد و مطلق گردانید و در زمرۀ مستخدمان دولت به دربار هند فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 406).
- مستخدم حکمی، صنفی از مستخدمین غیررسمی هستند که بموجب حکم وزارتی بدون تعیین مدت استخدام می شوند. نه بموجب قرارداد برای مدت معین. و نه بطور روزمزد. (از فرهنگ حقوقی).
- مستخدم رسمی، در اصطلاح حقوق اداری، کسی است که بطور ثابت در یکی از ادارات عمومی مشغول خدمت باشد و آنان را از این جهت رسمی یا قانونی می گویند که ترتیب استخدام و حقوق وظایف و مزایای آنها بموجب قانون و آئین نامه های دولتی مقرر شده است و قوانین استخدامی و بازنشستگی بر آنان شمول دارد و اشتغال به خدمت عمومی شغل و کار ثابت آنها است بطوری که عادهً نه این مستخدمین می توانند هر وقت که مایل باشند از خدمت دولت خارج گردند و نه دولت می تواند بدون موجبات قانونی به خدمت آنها خاتمه دهد. (ازفرهنگ حقوقی).
- مستخدم روزمزد، صنفی از مستخدمین غیررسمی هستند که مدت خدمت آنها یک یا چند روز معین و اجرت آنها هم روزانه است. (از فرهنگ حقوقی).
- مستخدم غیررسمی، مستخدمینی را گویند که اولاً خدمت دولت، شغل و کار ثابت آنها نیست، ثانیاً از این خدمت برای آنها وضع حقوقی ثابتی ایجاد نمی شود، و از حقوق و ترفیعات و تقاعد و مزایای قانونی دیگر مستخدمین رسمی استفاده نمی کنند ولی از لحاظ انتظامات داخلی ادارات و مشمولیت قوانین جزائی مربوط به مستخدمین تابع قواعد عمومی هستند. مهمترین این مستخدمان عبارتند از: مستخدمین قراردادی، مستخدمین روزمزد، مستخدمین حکمی، مستخدمین غیردولتی (مانند نمایندگان مجلس و نمایندگان انجمنهای شهرداری وغیره). (از فرهنگ حقوقی).
- مستخدم قراردادی، صنفی از مستخدمین غیررسمی هستند که بموجب قرارداد مخصوص برای مدت معین در ادارات عمومی استخدام می شوند. (از فرهنگ حقوقی).
، در اصطلاح تصوف، کسی که خدمت او به مردم از جهت جلب مردم و بدست آوردن مقام و جاه باشد و تمام کارهای او برای حظ نفس باشد. (از فرهنگ مصطلحات عرفا از مصباح الهدایه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طِ ءَ)
شتر مادۀ سترون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ مَ)
مؤنث مستحکم که نعت فاعلی است از مصدر استحکام. رجوع به استحکام و مستحکم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شِ مَ)
تأنیث مستوشم. زن وشم و خال کوبی خواهنده. (از منتهی الارب) : لعن اﷲ الواشمه و المستوشمه. (حدیث از تاریخ ابن عساکر ج 1 ص 120). و رجوع به مستوشم و استیشام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَ ثَ)
مؤنث مستحدث. نوآورده. نوآمده: این رسم از جمله رسمهای مستحدثه است. (تاریخ قم ص 166). رجوع به مستحدث و استحداث شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متقدمه
تصویر متقدمه
مونث متقدم جمع متقدمات
فرهنگ لغت هوشیار
مستجده در فارسی مونث مستجد: نو سازی شده نو گشته مونث مستجد (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مکتوب که بر اهالی دیار بکر نوشته است در باب حفر نهر مستجده... مونث مستجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبده
تصویر مستبده
مستبده در فارسی مونث مستبد: خودکامه خویشکام مونث مستبد
فرهنگ لغت هوشیار
مستدله در فارسی مونث مستدل پر وهانیده مستدله در فارسی مونث مستدل پر وهانجوی پر وهانخواه مونث مسل مونث مستدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستخفه
تصویر مستخفه
مونث مستخف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعده
تصویر مستعده
مستعده در فارسی مونث مستعد آتاو اروند آماده مونث مستعد
فرهنگ لغت هوشیار
مستنده در فارسی مونث مستند بنگرید به مستند مونث مستند، جمع مستندات
فرهنگ لغت هوشیار
مسترده در فارسی مونث مسترد: پس داده پس فرستاده مونث مسترد: اموال مسترده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستلزمه
تصویر مستلزمه
مونث مستلزم
فرهنگ لغت هوشیار
مستقیمه در فارسی مونث مستقیم بنگرید به مستقیم مونث مستقیم: خطوط مستقیمه
فرهنگ لغت هوشیار
مستودعه در فارسی مونث مستودع: بر ستانده سپرده مونث مستودع، جمع مستودعات
فرهنگ لغت هوشیار
مستحکمه در فارسی مونث مستحکم: خبوک پساخته استوار گردنده مونث مستحکم: ابنیه مستحکمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستخدمات
تصویر مستخدمات
جمع مستخدمه جمع مستخدمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستخدمان
تصویر مستخدمان
جمع مستخدمه، پرستاران پیشیاران
فرهنگ لغت هوشیار
مستخدمین در فارسی، جمع مستخدم، زاوران کارمندان جمع مستخدم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) کارکنان خدمتکاران، جمع مستخدم در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
مستخرجه در فارسی مونث مستخرج: بیرون آورده مونث مستخرج جمع مستخرجات. مونث مستخرج جمع مستخرجات
فرهنگ لغت هوشیار
مستخلصه در فارسی مونث مستخلص بنگرید به مستخلص مونث مستخلص مونث مستخلص
فرهنگ لغت هوشیار
مستبدعه در فارسی مونث مستبدع: نو پیدا، شگفتا مونث مستبدع جمع مستبدعات
فرهنگ لغت هوشیار
مستحدثه در فارسی مونث مستحدث نو: نوساخته مونث مستحدث: شیوع فرزکه از فواکه مستحدثه این مملکت و بنام توت فرنگی نیز مشهوراست. . ، جمع مستحدثات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستخدم
تصویر مستخدم
خدمت خواهنده، به خادمی گیرنده و کسی را بخدمت وادار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمده
تصویر مستمده
مونث مستمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستخدم
تصویر مستخدم
((مُ تَ دِ))
خدمت کننده، مجازاً، کارمند
فرهنگ فارسی معین
اداری، عضو، کادر، کارمند، مامور، بنده، چاکر، خادم، خدمتکار، غلام، گماشته، نوکر
متضاد: رئیس، کارفرما
فرهنگ واژه مترادف متضاد