- مستحدث
- تازه به وجودآمده، نو، جدید
معنی مستحدث - جستجوی لغت در جدول جو
- مستحدث
- تازه وجود آمده
- مستحدث ((مُ تَ دَ))
- نو پیدا شده، تازه به وجود آمده، اختراع شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مستحدثه در فارسی مونث مستحدث نو: نوساخته مونث مستحدث: شیوع فرزکه از فواکه مستحدثه این مملکت و بنام توت فرنگی نیز مشهوراست. . ، جمع مستحدثات
جمع مستحدث، نویابان نو گردانان جمع مستحدث در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مستحدثه، نو ساخته ها جمع مستحدثه: و در علف زار کنارارس بحوالی قریه نعمت آباد که از قرای ثنهر برلاس است از مستحدثات التفات همت عالی نهمت آن حضرت نزول فرمود
کاویده زمین کاویده، سنگواره زمین زیروروشده وجستجو شده (داخل آن)، سنگواره فسیل
سخن گوینده، بیان کننده
وژولنده وژولنده خراج، برانگیزاننده (وژولیدن تقاضا کردن) برانگیزاننده ترغیب کننده مشوق: و از سر تشور و تخفربگوی استلذاء آن آبکامی مستحث اقتراح قدری شده است، محصل مالیات تحصیلدار: والمستحث و ژولنده خراج
برانگیزاننده
نوکران
نیکو و پسندیده، نیکوشمرده شده
یاد گیرنده، محافظت کننده، نگهدارنده، نگهبان
کسی که طلب یاری و فریادرسی کند، استغاثه کننده
محال، نابودنی، امری که محال و غیر ممکن به نظر آید، از حال خود برگشته، تغییر شکل یافته، جسمی که تبدیل به جسم دیگر شده باشد، مکار، حیله گر
امانت داده شده، سپرده شده، جای نگه داری ودیعه، امانتی
خدمتگزار، کسی که از او در برابر حقوق مشخص خدمت می خواهند
کسی که از او استغاثه شده، کسی که از او فریادخواهی شده، استغاثه، دادخواهی
هم گوی هم سخن
در تازی نیامده باژوژولی محصلی مالیات تحصیلداری: وی را بنواخت و بزرگ شغلی فرموداو را وبه مستحثی رفت و بزرگ مالی یافت
مستحبه در فارسی مونث مستحب روا چنب، خواستنی دلخواه مونث مستحب جمع مستحبات
مستحاثه در فارسی مونث و واحد مستحاث: کاویده، سنگواره مونث و واحد مستحاث جمع مستحاثات
مستجده در فارسی مونث مستجد: نو سازی شده نو گشته مونث مستجد (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مکتوب که بر اهالی دیار بکر نوشته است در باب حفر نهر مستجده... مونث مستجد
مستبده در فارسی مونث مستبد: خودکامه خویشکام مونث مستبد
نو پیدا، نوداننده عجیب شمرده بدیع دانسته، عجیب شگفت: اگر تو این راز در پرده خاطر پوشیده داری از حسن عهد و صدق و داد تو مستبدع نیست... عجیب شمرنده چیزی را بدیع داننده
از ریشه پارسی ادب آموزنده
مسترده در فارسی مونث مسترد: پس داده پس فرستاده مونث مسترد: اموال مسترده
خدمت خواهنده، به خادمی گیرنده و کسی را بخدمت وادار کننده
گیاه حساس
ترفند گر، ناشدنی، دیسنده، یاوه، فرساینده، ور تیشنده (تبدیل شونده) امری که محال و ناممکن باشد، جسمی که تبدیل بجسم دیگر شده مانند سگی که در نمکزارافتاده و تبدیل بنمک شود تبدیل شونده از حالی بحالی درآینده، مستهلک: امن دروی مستحیل و عدل دروی ناپدید کام دروی ناروا صحت دراو ناپایدار. (جمال الدین عبدالرزاق)، سخن بی سروته
ستم کننده
باده گوارنده