جدول جو
جدول جو

معنی مستجیز - جستجوی لغت در جدول جو

مستجیز
آنکه کاری یا چیزی را جایز می داند، جایزداننده
تصویری از مستجیز
تصویر مستجیز
فرهنگ فارسی عمید
مستجیز(مُ تَ)
نعت فاعلی از مصدر استجازه، ’جواز’خواهنده، و آن آبی باشد که به مواشی و زراعت دهند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اجازت خواهنده. (آنندراج). اذن خواهنده. (اقرب الموارد) :
چه عجب گر خالق این قوم نیز
با تو باشد چون نه ای تو مستجیز.
مولوی (مثنوی).
، صله طلبنده. (منتهی الارب). رجوع به استجازه شود
لغت نامه دهخدا
مستجیز
از ریشه پارسی جایزه خواهنده زه خواهنده، پروانه خواه پرگخواه اجازه خواهنده، آنکه جواز خواهد، کسی که صله و جایزه طلبد جمع مستجیزین
فرهنگ لغت هوشیار
مستجیز((مُ تَ))
اجازه خواهنده
تصویری از مستجیز
تصویر مستجیز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستجاب
تصویر مستجاب
برآورده شده، اجابت شده، به اجابت رسیده، قبول شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستدیر
تصویر مستدیر
گرد و دایره مانند، مدور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستجمع
تصویر مستجمع
جمع کننده، جامع، کامل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستحیل
تصویر مستحیل
محال، نابودنی، امری که محال و غیر ممکن به نظر آید، از حال خود برگشته، تغییر شکل یافته، جسمی که تبدیل به جسم دیگر شده باشد، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستجلب
تصویر مستجلب
جلب کننده به سوی خود، کشاننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستجیر
تصویر مستجیر
زنهارخواهنده، پناه برنده، پناهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستجیب
تصویر مستجیب
اجابت کننده، قبول کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ جِزز)
نعت فاعلی از مصدر استجزاز. گندم که به درو رسد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استجزاز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از مصدر استجابه، اجابت کننده. (غیاث). جواب گوینده. قبول کننده. رواکننده:
بهر آن گفت آن رسول مستجیب
رمز الاسلام فی الدنیا غریب.
مولوی (مثنوی).
رجوع به استجابه شود، یکی از درجات هفتگانه دعوت اسماعیلیان و فروترین آنها، بدین توضیح که در عالم دعوت آنان هفت مرتبه است یا هفت حد جسمانی هست که به ترتیب اهمیت: ناطق یا رسول، سوس یا اساس یا وصی، امام، حجت، داعی مأذون یا محدود، داعی مطلق و سپس مستجیب است. و به عبارت بهتر مستجیب هرکسی است که طریقۀ اسماعیلیه را پذیرفته باشد: و آن کس را که دین بر وی عرضه کنند (باطنیان) مستجیب خوانند. (بیان الادیان، در الفرقهالرابعه من الشیعه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از مصدر استجاره، پناه جوینده و زنهارخواهنده. (غیاث) (آنندراج). زینهارخواه. زنهارخواه. امان خواه. پناه برنده. پناه گرفته. پناهنده:
ایمن از شر امیران و وزیر
در پناه نام احمد مستجیر.
مولوی (مثنوی).
المستجیر بعمرو عند کربته
کالمستجیر من الرمضاء بالنار.
(امثال و حکم دهخدا).
- مستجیر باﷲ، پناه برنده به خدا. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، دادخواه. (ناظم الاطباء) ، پناه و پناه دهنده. (غیاث) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از مصدر استجاده، نیکویابندۀ چیزی و جیّدشمرنده. (آنندراج) (اقرب الموارد) ، جود و بخشش کسی را خواهنده. (اقرب الموارد) ، اسپ نیکورو و جواد خواهنده. (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به استجاده شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از مصدر استجاشه. طلب کننده لشکر. (منتهی الارب). رجوع به استجاشه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استمازه. متنحی و به یکسو شونده. (از اقرب الموارد). رجوع به استمازه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از مصدر استجاعه. کسی که همیشه خود را گرسنه نماید. (منتهی الارب). کسی که پیوسته او را گرسنه یابند، و یا کسی که هر ساعت اقدام به خوردن می کند. (اقرب الموارد). رجوع به استجاعه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستریح
تصویر مستریح
طالب استراحت خواستارراحت
فرهنگ لغت هوشیار
سلاکیده سلاک شده (سلاک اجاره) زنهار خواسته اجاره شده، امان خواسته
فرهنگ لغت هوشیار
مستجده در فارسی مونث مستجد: نو سازی شده نو گشته مونث مستجد (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مکتوب که بر اهالی دیار بکر نوشته است در باب حفر نهر مستجده... مونث مستجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستجلب
تصویر مستجلب
کشاننده جلب کننده کشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
قبول کرده شده، پذیرفته، مقبول، انجام یافته، برآورده، درگیر شده، روا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدین
تصویر مستدین
وام گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستثیر
تصویر مستثیر
برانگیزاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدیم
تصویر مستدیم
همیشه دارنده نگاهدارنده همیشگی، درنگ ورزنده درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستدیر
تصویر مستدیر
احاطه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رستخیز
تصویر رستخیز
برخاستن مرگان، قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستجیب
تصویر مستجیب
اجابت کننده، جواب گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستجیر
تصویر مستجیر
پناه جوینده و زنهار خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستجیزین
تصویر مستجیزین
جمع مستجیز در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستجیب
تصویر مستجیب
((مُ تَ))
اجابت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستجیر
تصویر مستجیر
((مُ تَ))
پناه دهنده، دادخواه
فرهنگ فارسی معین
پذیرنده، اجابت کننده، مستجاب کننده، اجابت گر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پناه جو، زنهارخواه
متضاد: زنهارده
فرهنگ واژه مترادف متضاد