- مستثنی
- بیرون کرده و استثنا شده و حکم و قاعده کلی جدا کرده شده
معنی مستثنی - جستجوی لغت در جدول جو
- مستثنی ((مُ تَ نا))
- ممتاز شده، جدا شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مستثنیه در فارسی مونث مستثنی جدا کرده جدا جزان مگر مونث مستثنی جمع مستثنیات
جمع مستثنیه، جزانها، مگرها
ثروتمند، توانگر، بی نیاز
چیزی که از حکم عمومی خارج و برکنار شده باشد، استثناشده، بیرون کرده شده
بی نیاز شونده، بی نیاز
محتاج
جدا کردن بیرون آوردن خارج کردن، بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با ذکر ادواتی مانند: مگر سوای الا بجز: همه آمدند بجز جمشید، کلمه (ان شا الله) بر زبان راندن ان شا الله گفتن: ترک استثنا مرادم قسوتی است نی همین گفتن که گفتن حالتی است ای بسا ناورده استثنا بگفت جان او با جان ایشان بود جفت. (مثنوی مولوی)، جدایی خروج، جمع استثناآت
قابل استدن شایسته گرفتن
پارسی تازی گشته بوستانی کاشته منسوب به بستان بوستانی: گیاه بستانی، باغبان
باشندگی
خواهشمند
پاکیزه و تصفیه شده
سست و نرم، فروهشته
تحقیق و بررسی کننده
در حالت به پشت خوابیده
بلند، برتر، غلبه کننده
تمام و کامل، به طور کامل
بینوا، بیچاره، اندوهگین، گله مند
مقابل منیر، روشنایی جوینده، روشن
آنکه طلب کفایت کند، کفایت خواهنده
حقوق و مواجب دائمی و همیشگی، ماهیانه
کسی که از کسی یاری بخواهد، یاری خواهنده
سنگین و سست از بیماری، خواب یا علت دیگر
باغبان، مربوط به بستان مثلاً گیاهان بستانی
کسی که چیزی درخواست می کند، درخواست کننده
چیره، مسلط، کسی که بر چیزی کاملاً دست یابد
کسی که از کار و خدمتی کناره گیری کند، استعفا کننده
بیمارستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شفا خانه، دار الشّفا، مارستان، بیمارسان، هروانه گه
شفا خانه، دار الشّفا، مارستان، بیمارسان، هروانه گه
جدا کردن کسی از حکم عمومی مثلاً استثنای بازنشستگان از حق بیمه مورد مخالفت قرار گرفت، در دستور زبان علوم ادبی خارج کردن چیزی یا کسی از یک حکم عمومی،
بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با گفتن کلماتی مانند الا، جز و مگر، آنچه بیرون از حکم کلی قرار گرفته، استثناشده، ممتاز، برتر مثلاً او بین همکلاسی هایش یک استثنا بود، گفتن «إن شاءالله» در سخن
بیرون کردن چیزی از حکم ماقبل با گفتن کلماتی مانند الا، جز و مگر، آنچه بیرون از حکم کلی قرار گرفته، استثناشده، ممتاز، برتر مثلاً او بین همکلاسی هایش یک استثنا بود، گفتن «إن شاءالله» در سخن
با خوشحالی مانند مستان، مست کننده، کنایه از با حالت مستی