جدول جو
جدول جو

معنی مست - جستجوی لغت در جدول جو

مست
کسی که در اثر خوردن نوشابۀ الکلی از حال طبیعی خارج شده
کنایه از خمارآلود مثلاً چشم مست
کنایه از شادمان
کنایه از عصبانی
کنایه از غافل
تصویری از مست
تصویر مست
فرهنگ فارسی عمید
مست
گله، شکایت، برای مثال ای از ستیهش تو همه مردمان به مست / دعویت سخت منکر و معنیت خام و سست (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۸)، ناله وزاری، غم، اندوه
تصویری از مست
تصویر مست
فرهنگ فارسی عمید
مست
شراب خواره ای که می در وی اثر کرده باشد، می زده، دگرگون شده از آشامیدن می و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
مست
((مُ))
گله، شکوه، شکایت
تصویری از مست
تصویر مست
فرهنگ فارسی معین
مست
((مَ))
شراب خورده، خارج شده از حالت طبیعی به علت خوردن شراب، بی هوش، مدهوش، کسی که به علت داشتن مال و مقام و غیره بسیار مغرور باشد، ملنگ شاد و خوشحال و سردماغ
تصویری از مست
تصویر مست
فرهنگ فارسی معین
مست
Drunk, Tipsily, Tipsy, Heady
تصویری از مست
تصویر مست
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مست
bêbado, embriagante, de forma embriagada, tonto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مست
betrunken, berauschend, torkelnd, beschwipst
دیکشنری فارسی به آلمانی
مست
pijany, oszałamiający
دیکشنری فارسی به لهستانی
مست
пьяный , опьяняющий , пьяно
دیکشنری فارسی به روسی
مست
п’яний , сп'янілий , п'яно , п'яний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مست
dronken, bedwelmend, tipsy
دیکشنری فارسی به هلندی
مست
borracho, embriagador, con embriaguez, mareado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مست
ivre, enivrant, de manière ivre, étourdi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مست
ubriaco, inebriante, in stato di ebbrezza, brillo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مست
नशे में , मस्त , नशे में , नशे में
دیکشنری فارسی به هندی
مست
mabuk, memabukkan, dengan sedikit mabuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مست
sarhoş, sarhoş eden, sarhoş bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مست
술에 취한 , 취하게 하는 , 술 취한 듯 , 취한
دیکشنری فارسی به کره ای
مست
שיכור , שיכור
دیکشنری فارسی به عبری
مست
醉的 , 令人陶醉的 , 微醉地 , 微醺的
دیکشنری فارسی به چینی
مست
酔っ払った , 酔わせる , ほろ酔いで , ほろ酔いの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مست
pombe, kufurahi, akiwa mlevi, levo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مست
เมา , เมามาย , อย่างมึนเมา , เมา
دیکشنری فارسی به تایلندی
مست
মদমত্ত , মত্ত , মদ্যপান অবস্থায় , মাতাল
دیکشنری فارسی به بنگالی
مست
نشے میں , مدہوش , نشے میں
دیکشنری فارسی به اردو
مست
سكرانٌ , غامرٌ , بحالةٍ سكريّةٍ
دیکشنری فارسی به عربی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستی
تصویر مستی
گله، شکایت، اندوه
مستی کردن: گله و شکایت کردن، برای مثال مستی مکن که ننگرد او مستی / زاری مکن که نشنود او زاری (رودکی - ۵۱۱)، باده خور و مستی کن مستی چه کنی از غم / دانی که به از مستی صد راه یکی مستی (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستر
تصویر مستر
پوشاننده، پنهان کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستر
تصویر مستر
پوشیده شده، پنهان شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستی
تصویر مستی
مست بودن، کنایه از خمار آلودگی مثلاً مستی چشم
فرهنگ فارسی عمید
پارسی تازی گشته مشته: ابزار تو پالی برای کوفتن چرم، ابزاری در پنبه زنی، دسته تیغ، چغانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستر
تصویر مستر
پوشش پوشنده پوشیده پوشیده شده پنهان گشته
فرهنگ لغت هوشیار
حالتی که از نوشیدن مسکر در شخص ایجاد شود مست بودن سکر: ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی و انگه برو که رستی از نیستی و هستی. (حافظ) گله کردن شکایت کردن: باده خور و مستی کن مستی چه کنی ازغم ک دانی که به از مستی صد راه یکی مستی. (لبیبی) توضیح مست بمعنی شکایت و گله است و مستی تنها لغتی است که در آن حاصل مصدر باسم معنی ملحق شده. مرحوم اقبال نوشته: دراین شعر معروف رودکی که گوید: مستی مکن که نشنود از مستی زاری مکن که نشنود او زاری. نیز مستی را باید بضم میم خواند یعنی گله. آقای فروزانفر و گروهی از فضلا نیز همین تلفظ را پذیرفته اند ولی آقای مینوی مستی بفتح میم را ترجیح دهند
فرهنگ لغت هوشیار
مردک مست: گشت مستک آن گدای زنده دلق از سجود و از تحیرهای خلق. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار