نعت مفعولی از مصدر سبق. رجوع به سبق شود، آنکه کسی یا چیزی بر او سابق شده باشد. (غیاث) (آنندراج). پیش شده: نحن قدرنا بینکم الموت و ما نحن بمسبوقین. (قرآن 60/56). علی أن نبدل خیراً منهم و ما نحن بمسبوقین. (قرآن 41/70) ، گذشته. (غیاث) (آنندراج). پیش رفته. پیشی گرفته. مقابل سابق. مؤخر. به دنبال درآمده: همی گوید بوالفضل... که این فصل از تاریخ مسبوق است بر آنچه بگذشت در ذکر لیکن در رتبه سابق است. (تاریخ بیهقی ص 89) ، از پیش آگاه شده. باخبر و آگاه و مطلع. (ناظم الاطباء). - مسبوق بودن، آگاه و باخبر بودن. (ناظم الاطباء). - مسبوق کردن، آگاه کردن. (ناظم الاطباء). ، نزد فقها، کسی را گویند که رکعت اولی از نماز جماعت را با امام و پیشوا درک نکرده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون) (از تعریفات جرجانی)
نعت مفعولی از مصدر سبق. رجوع به سبق شود، آنکه کسی یا چیزی بر او سابق شده باشد. (غیاث) (آنندراج). پیش شده: نحن قدرنا بینکم الموت و ما نحن بمسبوقین. (قرآن 60/56). علی أن نبدل خیراً منهم و ما نحن بمسبوقین. (قرآن 41/70) ، گذشته. (غیاث) (آنندراج). پیش رفته. پیشی گرفته. مقابل سابق. مؤخر. به دنبال درآمده: همی گوید بوالفضل... که این فصل از تاریخ مسبوق است بر آنچه بگذشت در ذکر لیکن در رتبه سابق است. (تاریخ بیهقی ص 89) ، از پیش آگاه شده. باخبر و آگاه و مطلع. (ناظم الاطباء). - مسبوق بودن، آگاه و باخبر بودن. (ناظم الاطباء). - مسبوق کردن، آگاه کردن. (ناظم الاطباء). ، نزد فقها، کسی را گویند که رکعت اولی از نماز جماعت را با امام و پیشوا درک نکرده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون) (از تعریفات جرجانی)
نعت مفعولی از مصدر سبد. رجوع به سبد شود، صبی ّ مسبود، کودک دچار شده به بیماری اسبیده، که از افراط در خوردن شیر دست دهد. (ازذیل اقرب الموارد). و رجوع به اسبیده شود
نعت مفعولی از مصدر سبد. رجوع به سبد شود، صبی ّ مسبود، کودک دچار شده به بیماری اسبیده، که از افراط در خوردن شیر دست دهد. (ازذیل اقرب الموارد). و رجوع به اسبیده شود
نعت مفعولی از مصدر سبک. رجوع به سبک شود. درقالب ریخته شده. (ناظم الاطباء). گداخته و خالص شده از زوائد، گویند: تبر مسبوک. (ازذیل اقرب الموارد). گداخته و در قالب ریخته: خط او خط محاسن بود چون درّ مفصل و سحر محصل و وشی محیوک و تبر مسبوک. (ترجمه تاریخ یمینی)
نعت مفعولی از مصدر سبک. رجوع به سبک شود. درقالب ریخته شده. (ناظم الاطباء). گداخته و خالص شده از زوائد، گویند: تبر مسبوک. (ازذیل اقرب الموارد). گداخته و در قالب ریخته: خط او خط محاسن بود چون درّ مفصل و سحر محصل و وشی محیوک و تبر مسبوک. (ترجمه تاریخ یمینی)
ابن أجدع بن مالک همدانی وادعی، مکنی به ابوعائشه. از زهاد تابعین و از اهالی یمن است. و چون فرزند ذکور نداشت و او را دختری به نام عائشه بود به ابوعائشه کنیت گرفت. پدر او اجدع مسلمانی گرفت و او در ایام خلیفۀ اول وارد مدینه گشت وسپس در کوفه مسکن گزید و در جنگهای حضرت علی (ع) شرکت جست. گویند آنگاه که عمر، مسروق را بدید گفت: نام تو چیست ؟ او گفت: مسروق بن أجدع. عمر گفت: أجدع شیطان است و نام تو مسروق بن عبدالرحمان باشد. مسروق ازعمر و علی (ع) و ابن مسعود و جناب و زید بن ثابت و مغیره و عبدالله بن عمر و عائشه روایت کند. وفات او به سال 63 ه. ق. بوده است. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 108)
ابن أجدع بن مالک همدانی وادعی، مکنی به ابوعائشه. از زهاد تابعین و از اهالی یمن است. و چون فرزند ذکور نداشت و او را دختری به نام عائشه بود به ابوعائشه کنیت گرفت. پدر او اجدع مسلمانی گرفت و او در ایام خلیفۀ اول وارد مدینه گشت وسپس در کوفه مسکن گزید و در جنگهای حضرت علی (ع) شرکت جست. گویند آنگاه که عمر، مسروق را بدید گفت: نام تو چیست ؟ او گفت: مسروق بن أجدع. عمر گفت: أجدع شیطان است و نام تو مسروق بن عبدالرحمان باشد. مسروق ازعمر و علی (ع) و ابن مسعود و جناب و زید بن ثابت و مغیره و عبدالله بن عمر و عائشه روایت کند. وفات او به سال 63 هَ. ق. بوده است. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 108)
نام جایی مربوط به روزی از ایام معروفۀ عرب. (سمعانی) : یوم مسلوق، روزی است از روزهای عربان. (منتهی الارب). نام یکی از ایام و جنگهای عرب. (از اقرب الموارد)
نام جایی مربوط به روزی از ایام معروفۀ عرب. (سمعانی) : یوم مسلوق، روزی است از روزهای عربان. (منتهی الارب). نام یکی از ایام و جنگهای عرب. (از اقرب الموارد)