جدول جو
جدول جو

معنی مسحوق

مسحوق
(مَ)
نعت مفعولی از سحق. رجوع به سحق شود. سوده و کوفته یا ریزه ریزه کرده شده. (آنندراج). بشدت کوفته شده. (از اقرب الموارد). سائیده. نرم شده. آردشده، دم مسحوق، خون سائل و ریزان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا