جدول جو
جدول جو

معنی مسبوط - جستجوی لغت در جدول جو

مسبوط
(مَ)
نعت مفعولی از مصدر سبط. گرفتار تب. (ناظم الاطباء). تب دار. تب زده. رجوع به سبط شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسبوق
تصویر مسبوق
مقابل سابق، آنکه یا آنچه برآن سبقت گرفته اند، پیشی گرفته شده، آگاه، مطلع، دارای سابقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغبوط
تصویر مغبوط
کسی که بر او غبطه بخورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
بسته شده، وابسته، بربسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضبوط
تصویر مضبوط
ضبط شده، نگه داشته شده، بایگانی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبسوط
تصویر مبسوط
شرح وبسط داده شده، مفصل، مشروح، باز شده، پهن شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ طَ)
مؤنث مسبوط که نعت مفعولی از مصدر سبط است. رجوع به سبط و مسبوط شود، نعجه مسبوطه، میش موی تراشیده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسخوط
تصویر مسخوط
بد آیند نا خوشایند ناخوش منفور مکروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبوط
تصویر مغبوط
رشک برده کسی که بر او غبطه برند رشک برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضبوط
تصویر مضبوط
بایگانی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخبوط
تصویر مخبوط
چاییده سرما خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسبوت
تصویر مسبوت
بیهوش، بیمار بستری، چشم فراز کرده چشم بسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسبوق
تصویر مسبوق
با سابقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
محکم کرده و بسته شده، پروریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبسوط
تصویر مبسوط
فراخ کرده شده، گشاده، گسترانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبوط
تصویر مغبوط
((مَ))
کسی که بر او غبطه برند، خوشبخت، نیکبخت، زیبا، خوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسخوط
تصویر مسخوط
((مَ))
ناخوش، منفور، مکروه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسبوق
تصویر مسبوق
((مَ))
سبقت گرفته، گذشته، آگاه، مطلع، به سابقه آن چه که قبلاً عین یا شبیه آن وقوع یافته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضبوط
تصویر مضبوط
((مَ))
گرفته شده، اخذ شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبسوط
تصویر مبسوط
((مَ))
باز شده، پهن شده، شرح و بسط داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
((مَ))
بسته شده، وابسته، دارای پیوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
پیوسته، پیونددار، وابسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
Corresponding, Pertinent, Relevant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
correspondant, pertinent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
correspondiente, pertinente, relevante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
yang bersangkutan, relevan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
संबंधित , प्रासंगिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
corrispondente, pertinente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
соответствующий , уместный , актуальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
overeenkomstig, relevant
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
відповідний , відповідний , відповідний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
odpowiadający, istotny, odpowiedni
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
entsprechend, zutreffend, relevant
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
correspondente, pertinente, relevante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مربوط
تصویر مربوط
karşılık gelen, ilgili
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی