جدول جو
جدول جو

معنی مساتیق - جستجوی لغت در جدول جو

مساتیق
(مَ)
جمع واژۀ مستقه: و ذکر کاریزها و جویها و رودخانه ها و آسیاها و مقاسم آبهای آن و مساتیق آن و عدد ضیاعها و رساتیق آن (قم) . (تاریخ قم ص 20). رجوع به مستقه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بساتین
تصویر بساتین
بستان ها، گلستان ها، گلزارها، باغ ها، جمع واژۀ بستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رساتیق
تصویر رساتیق
رستاق ها، روستاها، ده ها، جمع واژۀ رستاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساکین
تصویر مساکین
مسکین ها، فقیرها، بینواها، درویش ها، بی چیز ها، بیچاره ها، درمانده ها، جمع واژۀ مسکین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاریق
تصویر مخاریق
مخراق ها، فریب و دروغ ها، جمع واژۀ مخراق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسامیر
تصویر مسامیر
مسمارها، میخ ها، جمع واژۀ مسمار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ تِ)
جمع واژۀ مستقه. رجوع به مستقه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسحاق. (ناظم الاطباء). رجوع به مسحاق شود، جمع واژۀ منسحق (به ندرت). (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به منسحق شود، جرت من عینه مساحیق الدموع، یعنی اشکهای روان. (اقرب الموارد).
- مساحیق السماء، ابرهای تنک. (ناظم الاطباء).
- مساحیق من الحشم، قطعه ای هنگفت از چربیهای چسبیده به روده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ معتوق. (ناظم الاطباء). و رجوع به معتوق شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رستاق. (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب). جمع واژۀ رستاق، معرب و به معنی روستا. (از آنندراج). دیه ها: مرد به شهر آمد و طواف می کرد و در رزادیق و رساتیق می گشت. (سندبادنامه ص 304). این بی اصل معری از لباس فضل پسر حمالی بود از رساتیق خوارزم. (تاریخ جهانگشای جوینی). رساتیق قم بیست ویکند. (ترجمه تاریخ قم ص 58). جریبی از درخت در همه رساتیق قم سی وهفت درهم. (ترجمه تاریخ قم ص 112). رجوع به رستاق و روستا و رسداق و رسادیق و رزداق شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسلوقه. (ناظم الاطباء). رجوع به مسلوقه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجانیق
تصویر مجانیق
جمع منجنیق، بلگن ها کلکم ها جمع منجنیق
فرهنگ لغت هوشیار
(در قوامیس معتبر یاد نشده) :، جمع مصداق، گواهان راست راستگویان راستنمایان جمع مصداق. توضیح در قوامیس معتبر یاد نشده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسکین، مستمندان جمع مسکین بی نوایان فقیران: دوازده هزار قاب طعام و حلوا کشیده فقراء و مساکین بل کافه مومنین از سپاهی و رعیت از آن بهره ور گشتند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسمار، میخ ها میخ های آهنین جمع مسمار میخهای آهنین: سیل از اطراف عیون بر طبقات ز جاجی افتاده و مسام جلد زمین بمسامیر جلیدی درهم دوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسابیر
تصویر مسابیر
جمع مسبار، زخم کاوها گمانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساریقی
تصویر مساریقی
از ریشه یونانی روده بندی روده بست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مختوم، مهر شده ها، پس پیمانه ها جمع مختوم: مهر کرده شده ها، پس پیمانه ها (از آن رو که مهر پادشاه بر آنها زده میشد)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخراق، فوته های پیچیده، کار بران سر انجام دهندگان، جوانمردان، دهشمندان، نیک بالایان، گاوان جمع مخراق. سخاوتمندان اشخاص سخی جوانمردان، مردان نیکو اندام، اشخاص کاربر، آنچه کودکان با آن بازی کنند، گاوان دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخانیق
تصویر مخانیق
جمع مخنقه، گردن بندها خپه کن ها جمع مخنقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماستیک
تصویر ماستیک
کندر رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساریق
تصویر مساریق
بنگرید به ماساریقا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رساتیق
تصویر رساتیق
جمع رستاق، از ریشه پارسی روستاها جمع رستاق روستاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دساتیر
تصویر دساتیر
جمع دستور
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دستان، از پارسی دستان ها داستان ها افسانه ها، پرده های خنیا پرده های موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساتین
تصویر بساتین
باغها، بستانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساتید
تصویر اساتید
استادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساتیذ
تصویر اساتیذ
جمع استاذ استادان اساتذه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اساتید
تصویر اساتید
جمع استاد، استادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بساتین
تصویر بساتین
((بَ))
جمع بستان، بوستان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دساتیر
تصویر دساتیر
((دَ))
جمع دستور، دستورها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخاریق
تصویر مخاریق
((مَ))
جمع مخراق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسامیر
تصویر مسامیر
((مَ))
جمع مسمار، میخ های آهنین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساکین
تصویر مساکین
((مَ))
جمع مسکین، بی نوایان، فقیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اساتید
تصویر اساتید
استادان
فرهنگ واژه فارسی سره