جدول جو
جدول جو

معنی مسابه - جستجوی لغت در جدول جو

مسابه(صَ)
همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). دشنام دادن. (المصادر زوزنی). با کسی دشنام دادن. (تاج المصادر بیهقی). با هم دشنام دادن و ناسزا گفتن. سباب. و رجوع به سباب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مثابه
تصویر مثابه
اندازه، درجه
منزلت، پایه، جایگاه، جای گرد آمدن، محل اجتماع مردم
فرهنگ فارسی عمید
عمل چند تن یا چند گروه برای پیشی گرفتن بر یکدیگر در ورزش یا فعالیت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
چیزی که شبیه چیز دیگر باشد، مانند، همانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسابه
تصویر نسابه
کسی که دارای علم انساب است و نسب مردم را می داند، نسب شناس، عالم به انساب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساکه
تصویر مساکه
زفتی (بخیلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تبار شناس تبار دان پروز شناس آنکه نسب مردمان وقبایل راداند نسب شناس: ای سیدبارگاه کونین، نسابه شهرقاب قوسین، (نظامی گنجینه گنجوی. ص 358) توضیح} ه {آخرکلمه برای مبالغه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهابه
تصویر مهابه
مهابت در فارسی: سهمگنی، سترگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معابه
تصویر معابه
معابه در فارسی عیب: آک عیب، جمع معایب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسربه
تصویر مسربه
چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسغبه
تصویر مسغبه
گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسافه
تصویر مسافه
مسافت در فارسی: دروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
مانند، آبرو، یکسان، شبیه، مثل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساله
تصویر مساله
حاجت، نیاز، خواهش، درخواست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسابقه
تصویر مسابقه
با کسی پیشی گرفتن در دویدن یا در تاختن و نبرد کردن در آن
فرهنگ لغت هوشیار
مساحت در فارسی سریانی تازی گشته از مشوحتا (پژوهش واژه های سریانی) پیمایه اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسابه
تصویر حسابه
پایگاه یافتن نیک گهری
فرهنگ لغت هوشیار
مذابه در فارسی مونث مذاب: گدازه بخسیده مونث مذاب: مواد مذابه آتشفشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثابه
تصویر مثابه
جای بازگشتن، جای گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسابه
تصویر قسابه
خارک (گویش سیستانی) خرمای پست
فرهنگ لغت هوشیار
مسببه در فارسی مونث مسبب جتکساز مونث مسبب جمع مسببات. مونث مسبب جمع مسببات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
((مُ بِ))
مثل و مانند، دارای شباهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسابه
تصویر نسابه
((نَ سّ بَ))
آن که نسب مردمان و قبایل داند، نسبت شناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسابقه
تصویر مسابقه
((مُ بَ قَ یا قِ))
بر یکدیگر پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثابه
تصویر مثابه
((مَ بِ یا بَ))
جایگاه، منزلت، رتبه، درجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
همانند، همتا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسابقه
تصویر مسابقه
هماورد، پیکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
Same, Alike, Similar
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
semelhante, mesmo, similar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
ähnlich, gleich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
podobny, ten sam
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
похожий , одинаковый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
схожий , такий самий , подібний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
gelijk, hetzelfde, vergelijkbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشابه
تصویر مشابه
similar, mismo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی