- مزکوته(مَ تَ)
تأنیث مزکوت. (منتهی الارب). رجوع به مزکوت شود
معنی مزکوته - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو بر مشکویه کردی مشک مالی / همه مشکو شدی پرمشک حالی (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
(مَ بَ)
لغت نامه دهخدا
زنی که آن را از زمین برگرفته باشند. (منتهی الارب). زن ملقوطه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
(مَ نَ)
لغت نامه دهخدا
تأنیث مسکون. باسکنه. سکنه دار. دارای سکنه: لیس علیکم جناح أن تدخلوا بیوتاً غیرمسکونه فیها متاع لکم واﷲ یعلم ما تبدون و ما تکتمون. (قرآن 29/24). رجوع به مسکون شود
(مَ مَ)
لغت نامه دهخدا
مؤنث محکوم. رجوع به محکوم به شود، مقهور. مطیع. گردن نهاده. فرس محکومه، اسب لگام کرده شده. (از منتهی الارب). اسب لگام کرده شده و دهنه زده شده. (ناظم الاطباء)
(رَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش آبدانان است که در شهرستان ایلام واقع است و 311 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
(بُ یَ)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی از دهستان پلرودبار بخش رودسر شهرستان لاهیجان، در 180هزارگزی جنوب خاوری رودسر و 3هزارگزی بی بالان. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2)
(مَ)
لغت نامه دهخدا
ملخ که در شکم بیضه دارد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سردی زده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). سرمازده. (ناظم الاطباء) ، اندوهگین، پر و مملو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کان مزکوتاً، أی ه مملواً علماً، در صفت علی علیه السلام است. (منتهی الارب)
ملکوتی در فارسی خدایی آسمانی منسوب به ملکوت آسمانی: (قیافه ای ملکوتی دارد)
ماکوله در فارسی مونث ماکول: خوردنی خوراک خوار تار مونث ماکول جمع ماکولات
متکونه در فارسی مونث متکون: هست شونده هستی یاب مونث متکون جمع متکونات
ملکوتیه در فارسی مونث ملکوتی خدایی آسمانی مونث ملکوتی، جمع ملکوتیات
در فارسی: مزدوجه مونث مزدوج و پنبه آگنه کلاه پنبه آگین (مزوجه) دگر گشته آن است مونث مزدوج، کلاهی بود پنبه آکنده که صوفیان استعمال میکردند مزدوجه: آن روز که (ابوسعید ابوالخیر) ایشانرا گسیل خواست کرد بر اسب نشست فرجی فرا پشت کرده و مزدوجه بر سر نهاده... توضیح این کلمه را بعدها بتحریف مجوره خوانده اند
مشکوره در فارسی مونث مشکور: سپاس داشته ستوده مونث مشکور: مساعی مشکوره
نوعی حلوای مغز بادام وشکر: اندوه مخور بسحاق از چربی مشکوفی شاید که چو وابینی خیر تو در آن باشد، (بسحاق اطعمه)
مشکوکه در فارسی مونث مشکوک بنگرید به مشکوک مونث مشکوک، جمع مشکوکات
مذکوره در فارسی مونث مذکور بنگرید به مذکور مونث مذکور جمع مذکورات. مونث مذکور: محصلان و جوهات مذکوره آن مبلغ را از ایشان مطالبت ننمایند، جمع مذکورات
مزاوجه و مزاوجت در فارسی: جفت گشت، زنا شویی جفت و قرینشدن زناشویی کردن جمع مزاوجات
مزاوله و مزاولت در فارسی: مروسیدن خوگر شدن کلنجار (شیرازی)، ورزیدن، خواست، پی گیری پشتکار بکاری اشتغال ورزیدن، ممارست کردن در کاری ورزیدن، اراده کاری کردن، اشتغال بکاری، ممارست
مزبوره در فارسی: مونث مزبور نبشته و چاه به سنگ بر آورده چاه سنگچین مونث مزبور: وی پس از انتصاب بحکومت بلاد مزبروه در شهور احدی و اربعین و ستمائه بخراسان رسید
