چیزهای کهنه و دیرینه و بر جای مانده. (ناظم الاطباء). کهنه. عتیقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در اصطلاح طب، مقابل حاده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بعضی بیماریها سخت آشفته و تیز و گذرنده باشد و مادۀ آن سخت متحرک باشد و آن را به تازی حاده گویند و بعضی آهسته باشد و دیر گذرد و به تازی مزمنه گویندو بعضی میان این و آن باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - ادواء مزمنه، ناخوشیهای کهنه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - امراض مزمنه، ناخوشیهای کهنه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مزمن و مزمنه شود مؤنث مزمن. مزمنه
چیزهای کهنه و دیرینه و بر جای مانده. (ناظم الاطباء). کهنه. عتیقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در اصطلاح طب، مقابل حاده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بعضی بیماریها سخت آشفته و تیز و گذرنده باشد و مادۀ آن سخت متحرک باشد و آن را به تازی حاده گویند و بعضی آهسته باشد و دیر گذرد و به تازی مزمنه گویندو بعضی میان این و آن باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - ادواء مزمنه، ناخوشیهای کهنه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - امراض مزمنه، ناخوشیهای کهنه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مزمن و مزمنه شود مؤنث مزمن. مزمنه
باران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، ابر سپید و قطعه ای از ابر سپید، اخص من المزن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). ابر سپید و یک جزء از ابر سپید. ج، مزن (م /م ز) . (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). مزن. و رجوع به مزن شود. - ابن مزنه، ماه نو و هلال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
باران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، ابر سپید و قطعه ای از ابر سپید، اخص من المزن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). ابر سپید و یک جزء از ابر سپید. ج، مزن (م ُ /م ُ زُ) . (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). مُزن. و رجوع به مزن شود. - ابن مزنه، ماه نو و هلال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
تره ای است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نوعی از تره. (ناظم الاطباء) ، دروش گوش گوسپند و شتر که پاره ای از گوش آن بریده، معلق گذارند و یفعل ذلک بالکرام من الابل و غیرها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - زنمتاالاذن، دوتندی متصل نرمۀ خرک گوش. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). - زنمتاالفوق، هر دو طرف سوفار تیرو یسکن نونه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هر طرف سوفار تیر و باین معنی به سکون نون هم آمده. (آنندراج). - هو العبد زنمه، مانند هو العبد زلمه است، در لغات و معانی که گذشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به زلمهشود. ، زنمهالشجر، تندی که پیش از خوشه یا برگ پدید آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
تره ای است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نوعی از تره. (ناظم الاطباء) ، دروش گوش گوسپند و شتر که پاره ای از گوش آن بریده، معلق گذارند و یفعل ذلک بالکرام من الابل و غیرها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - زنمتاالاذن، دوتندی متصل نرمۀ خرک گوش. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). - زنمتاالفوق، هر دو طرف سوفار تیرو یسکن نونه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هر طرف سوفار تیر و باین معنی به سکون نون هم آمده. (آنندراج). - هو العبد زنمه، مانند هو العبد زلمه است، در لغات و معانی که گذشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به زلمهشود. ، زنمهالشجر، تندی که پیش از خوشه یا برگ پدید آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
تأنیث مسنم. خرپشته ای. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هی (طبرستان) کثیرهالامطار شتاءً و صیفاً و سطوحهم مسنمه لذلک. (صور الاقالیم اصطخری از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسنّم شود
تأنیث مسنم. خرپشته ای. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هی (طبرستان) کثیرهالامطار شتاءً و صیفاً و سطوحهم مسنمه لذلک. (صور الاقالیم اصطخری از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسنّم شود
شتران ریزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اشتر خرد. (مهذب الاسماء) ، پسرخوانده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مردی به قومی چسبیده که نه از ایشان بود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). کسی که خود را به قومی بچسباند و از ایشان نباشد. (ناظم الاطباء) ، شتر که پاره ای از گوش آن بریده معلق گذاشته باشند: بعیر مزنم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، چیزی اندک: شی هء مزنم. (مهذب الاسماء)
شتران ریزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اشتر خرد. (مهذب الاسماء) ، پسرخوانده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مردی به قومی چسبیده که نه از ایشان بود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). کسی که خود را به قومی بچسباند و از ایشان نباشد. (ناظم الاطباء) ، شتر که پاره ای از گوش آن بریده معلق گذاشته باشند: بعیر مزنم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، چیزی اندک: شی هء مزنم. (مهذب الاسماء)
گوشوارک در گیاهان، گوشور هر یک از دو برآمدگی کنار سوراخ گوش، سوفارو هریک از دو سوی سوفارتیر پاره ای از گوشت شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند تثنیه آن: زنمتان
گوشوارک در گیاهان، گوشور هر یک از دو برآمدگی کنار سوراخ گوش، سوفارو هریک از دو سوی سوفارتیر پاره ای از گوشت شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند تثنیه آن: زنمتان